-
ما
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 13:56
تقریبن تمام وقت آزادم به دیدن سریالهای غربی سپری میشه. تازه میفهمم چقدر بین ما و اونا تفاوت وجود داره. روابط اجتماعی شون برعکس ما ایرانیا بر مبنای اصول کاملا ساده پی ریزی شده. اگه من با کسی مشکل دارم با خود اون آدم راجع بهش صحبت میکنم. حالا ما چه میکنیم؟ مشکلمون با فلان کس رو با همه در میون میگذاریم الا خود اون آدم. و...
-
تلخ ترین واقعیت
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 00:51
هیچ حسی واقعی تر از این نمیتونه باشه که حتی وقتی به یه ور مبارکتم نیستم، اینطوری دلتنگ تو هستم...
-
شجاعت
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 00:01
-
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 11:26
دیروز در بدترین حال روحی از شرکت زدم بیرون و اشک اشک اشک... نمیتونستم با اون حال برم خونه و شروع کردم به دور باطل زدن تو خیابونا. به خودم که اومدم دیدم جلوی سینمام. مدتها بود سینما نرفته بودم اونم تنهایی. فیلمها رو برانداز کردم و بدون اینکه بدونم کدومشون ارزش دیدن داره "سر به مهر" رو انتخاب کردم. فیلم با این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 16:11
-
چی فک میکردیم و چی شد...
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 10:05
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 13:28
لابلای فایلهای لبتابم به نوشته ای رسیدم از خودم مال یکی دو ماه قبل. که توش از "به زندگی برگشتن" نوشته بودم و لذت نرم نرم انجام دادن کارهای روزمره ای که در اون زمان یا با زجر و عذاب انجام میدادم یا هم که بی خیال انجامشون شده بودم. بعد این مدت و با خوندن اون نوشته حس کردم به زندگی برگشتم. به زندگی خودم. همون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 21:43
دیروز و امروز به غایت روزهای خوب و آرومی و دلپذیری بودن. آدم نباید چشمشو به روی لحظات خوب ببنده. من طی دو ماه اخیر سه عدد کیف پول زنانه خریداری کردم. نه که جزو ملزومات اصلی زندگیه! به همون خاطر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 10:52
نفرت از عشق قدرتش بیشتره... به خاطر نفرت میرم، اما حاضر نیستم به خاطر عشق بمونم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 10:52
نفرت از عشق قدرتش بیشتره... به خاطر نفرت میرم، اما حاضر نیستم به خاطر عشق بمونم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 16:18
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 11:41
همیشه فک میکردم آدم وقتی میخاد با یکی از ترسای بزرگ زندگی اش داوطلبانه رو به رو بشه، کاری که خدا میکنه اینه که مواجههی تو با اون ترس رو تسهیل کنه. کمکت کنه اون ترس برات کمرنگ بشه تا تو بتونی راحت تر باهاش رو به رو بشی. ولی الان که عملا باهاش مواجه شدم فهمیدم خدا این کارو نمیکنه. برعکس هزار و یک مانع در مسیر مواجهه با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 دیماه سال 1392 09:05
بلاتکلیفی که نوشتن ندارد. تردید، دودلی، ترس... تعلیق... ضعف در تصمیم گیری... اینها هیچکدام نوشتن ندارند. همه شان مثل طوفانی میمانند که ناخوانده به تو هجوم آورده و همه آن شهامتی که به هزار بدبختی جمع کرده ای به باد داده و پخش و پلا میکنند... بعد که نگاه میکنی میبینی هیچ تکه ای را نمیتوانی بیابی... تو ماندی و این بزدلی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 دیماه سال 1392 02:14
یه چیزایی درمون نداره، اگرم داره درمونش اون چیزی نیست که من فک میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 دیماه سال 1392 16:36
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1392 20:54
نگذار غم روزگار مرا بریده بریده نابود کند، من فراموش شده ی خویشم دیگر خود را به یاد نمی آورم خودی که میخواستم باشم و نیستم، بغضی دارم ولی توان گریستن ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 21:25
چجوری به خودم دروغ بگم آخه...
-
یه چیزی کمه. یه چیزی دیگه نیست.
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 12:33
-
نمیشه
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 15:54
نمیشه دل به هر کس داد، نمیشه از قفس افتاد پرنده با پر بسته نمیشه از قفس آزاد نمیشه شب به شب خوابید، فقط کابوس وحشت دید نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشنید نمیشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو گردوند نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه دوباره سر بده هق هق، بزار دست صدا رو شه گلوی...
-
40
شنبه 7 دیماه سال 1392 09:26
-
امام حسین
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 08:37
روز اربعین خیل عاشقانتو نگاه میکردم که با پای پیاده راهی حرمت شده بودن. داشتم فک میکردم چقدررررر باید عاشق باشی که تو این شرایط بدون توجه به کشتارها و انفجارها پاشی بری زیارت امام حسین. اگه من نشستم تو خونه م و به یادی از تو بسنده میکنم حسم نسبت بهت یک هزارم اینایی نیست که جونشونو گرفتن دستشونو اومدن به زیارتت......
-
پیمان
شنبه 30 آذرماه سال 1392 10:52
از صبح دارم به تو فکر میکنم. به زندان بندازنت... حکم اعدام و بعدم دهها سال زندان برات ببرن و بی گناه باشی... الکی بهترین سالهای زندگیتو در تبعید به سر ببری دور از خونوادت و همسرت... بعد خیلی راحت، به راحتی آب خوردن مادرت و همسرت توی تصادف کشته بشن، اونم وقتی اومده بودن تو رو ملاقات کنن. آخرین دیدارت رو فراموش میکنی؟...
-
40
شنبه 30 آذرماه سال 1392 08:34
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 12:33
-
خدایا شکرت
شنبه 23 آذرماه سال 1392 08:42
درسته که حالم خوب نیست و بدترین شرایط روحیو دارم تجربه میکنم. درسته که اشک امونم نمیده و فکر یه مرگ راحت این روزا بیشتر از قبل به سراغم میاد. درسته که با وجود فرصتهایی که برای تغییر جلوی پام گذاشته شده هیچ انرژی و توانی برای ورود به این تحولات در خودم نمیبینم. همه اینا درست، ولی این باعث نمیشه شکرگذار تو نباشم و ندونم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 20:51
دیگه حتی البالو خشکه های دو رنگ تواضع هم حالمو بهتر نمیکنه...
-
من؟؟؟
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 21:03
دوستی بعد مدتها منو دیده. همش میگفت تو چقدر آرومی. این آرامش رو از کجا میاری؟ من مبهوت آرامش تو شدم! قیافه من دیدنی بود وقتی این حرفا رو در مورد خودم میشنیدم.
-
خدایا شکرت
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 07:54
باد بهترین هدیه ایه که میشه به مردم این شهر داد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 13:08
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 13:05
اندر فوائد این همه کتابی که خوندم همین بس که بعد از سه دهه زندگی تونستم فرق بین ذهنیت فکری و قلبی مو تشخیص بدم. تازه فهمیدم دردی که میکشم از شکسته شدن قلبم نیست، بلکه از ذهنیت فکریم ایجاد میشه. برای کاستن این درد باید روی قلب و روحم تمرکز بیشتری بکنم. مدتها بود در آرزوی این بودم که خودمو بهتر و بیشتر بشناسم. خوشحالم...