مردم دیوونه شدن. زده به سرشون. عمده این مردم یه مشکل روانی دارن. اونایی که عادی ان، نرمالن، خیلی کمن! اصل این منحنی نرمالو همین دیوونه ها تشکیل میدن و دو گوشه دم منحنی آدمای نرمال قرار گرفتند.
بله اینجوریاست که باید گفت آدم نرمالم آرزوست...
سر صب شنبه با زور و فحش و کتک بیای سر کار و یه چیزی خوشحالت کنه و بگی نه امروز یه شنبه خوبه و بعد نیم ساعت یهو متوجه بشی اشتباه کردی و دلیل خوشحال بودنت نقش برآب بشه...
خدایا شنبه ها رو از تقویم حذف کن!
کجایی؟ نه تو جی میل پیدات میکنم و نه وبت دیگه موجوده!
روزهای دلگیر ادامه دارن. پائیز قشنگ و دوست داشتنی من شروع شده و من حالم خوب نیست که بتونم اونجور که باید لذت ببرم ازش. قاطی قاطی ام و روزها رو میشمرم. چقدر بده. عمرت و جوونیت اینجوری بگذره و تو روزا که تموم میشن بگی خدایا شرکت که امروزم گذشت...
همه چیزم بهم ریخته. کارم، درسم، زندگیم... افسرده شدم. گاهی فکر میکنم اینها انعکاس کارهای قبلیم هستن. من فکر نمیکردم کاری که میکنم غلطه. اما الان که وضعم شده این، حس میکنم حتمن اشتباه کردم تو گذشته ام! راه چاره چیه؟ چه کنم؟
خدایا ما که همیشه مزاحم شما بودیم. الانم همینطور. نمیشه یه آستینی برای ما بزنی بالا؟ یکم خودت با تدبیر و قدرت و مهربونیت دست به کار بشی و گره کور زندگی منو باز کنی؟
نمیدونم چه کنم دیگه. دیگه چه کاری ازم بر میاد که نکردم؟ تو که خودت میدونی من تلاش کردم، صبر کردم، تحمل کردم، نذر کردم، دعا کردم... خدایا چه کنم بیشتر؟ حقمه همه اذیتم کنن؟ از غریبه و آشنا... دوست و دشمن... همه
آی ام این دِ میدل آو اِ کرایسیس رایت نَو... هوپ تو گت اَوت آو ایت سون، سیکیور اند سیف...