برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

بلاتکلیفی که نوشتن ندارد. تردید، دودلی، ترس... تعلیق... ضعف در تصمیم گیری... اینها هیچکدام نوشتن ندارند. همه شان مثل طوفانی میمانند که ناخوانده به تو هجوم آورده و همه آن شهامتی که به هزار بدبختی جمع کرده ای به باد داده و پخش و پلا میکنند... بعد که نگاه میکنی میبینی هیچ تکه ای را نمیتوانی بیابی... تو ماندی و این بزدلی مزخرف که کج کج به تو لبخند میزند. 
نفرت... نفرت قدرتمندترین ابزاری است که تا به حال شناخته ام. نفرتم شده است نیروی محرکی که عشق و دوست داشتنهای اطرافیانم هم نمیتواند آن را متوقف کند. میتازاند و به جلو میرود. بخشش برایم معنا ندارد. بخشیده ام. من که هستم که ببخشم. خدایش ببخشد. ولی فراموشی هرگز. هیچ وقت... برایت هیچ چیز بدی نخواهم خواست. انتقام نخواهم گرفت. نفرین نخواهم کرد. اما به خودم این حق را میدهم که تا هر زمان که دلم دوست دارد نفرت به تو را در وجودش نگاه دارد. من تا کنون متنفر نشده ام. لیاقتت این بود که این حس را به تو تجربه کنم. برایت هیچ چیز بدی آرزو نمیکنم اما تا هر وقت که بتوانم از تو متنفر خواهم بود. 

یه چیزایی درمون نداره، اگرم داره درمونش اون چیزی نیست که من فک میکنم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نگذار غم روزگار مرا بریده بریده نابود کند، من فراموش شده ی خویشم دیگر خود را به یاد نمی آورم
خودی که میخواستم باشم و نیستم، بغضی دارم ولی توان گریستن ندارم...

چجوری به خودم دروغ بگم آخه...

یه چیزی کمه. یه چیزی دیگه نیست.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمیشه

نمیشه دل به هر کس داد، نمیشه از قفس افتاد

پرنده با پر بسته نمیشه از قفس آزاد

نمیشه شب به شب خوابید، فقط کابوس وحشت دید

نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشنید

نمیشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو گردوند

نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند

گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه

دوباره سر بده هق هق، بزار دست صدا رو شه

گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه 

دوباره سر بده هق هق بزار دست صدا رو شه


نمیشه دل به هر کس داد، نمیشه دل به هر کس بست
نمیشه رفت و راهی شد، رسید اما به یک بن بست
چه رسم ناهماهنگی، همیشه رسم تقدیره
نمیشه موند و عاشق بود، واسه عاشق شدن دیره

نمیشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو  گردوند
نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند
گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه
دوباره سر بده هق هق، بزار دست صدا رو شه

40

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

امام حسین

روز اربعین خیل عاشقانتو نگاه میکردم که با پای پیاده راهی حرمت شده بودن. داشتم فک میکردم چقدررررر باید عاشق باشی که تو این شرایط بدون توجه به کشتارها و انفجارها پاشی بری زیارت امام حسین. اگه من نشستم تو خونه م و به یادی از تو بسنده میکنم حسم نسبت بهت یک هزارم اینایی نیست که جونشونو گرفتن دستشونو اومدن به زیارتت... شرمنده م.

اگه حاجتی هم باشه که هست... که دو ساله دارم پیاپی ازت میخام... حق داری وساطتمو نکنی پیش خدا. من نشسته در حاشیه امن کجا و عاشقان پا برهنه کنار حرمت کجا. میدونم که اولویت با اوناست... حرفی ندارم. 

امیدوارم بزرگیت یه روزی شامل حال منم بشه و شفاعت منم پیش خدا بکنی. هرچند لیاقتش رو ندارم...