برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

حال خوب من یه روزم دوام نداشت. عیب نداره... من تحمل میکنم.

دیشب رفتیم بولینگ. خیلی خوب بود. ناخنهام شکستند البته... برگشتم خونه همه رو کوتاه کردم. آخرین باری که اینقدر کوتاه بودن ناخنهام خرداد بود...

چند روز پیش دوست عزیزی بهم گفت امکان نداره از امام حسین چیزی بخای و برات پیش خدا وساطت نکنه... الان میفهمم چقدر راست گفته. یا امام حسین من هیچ وقت بزرگی و عظمت شما و کاری که انجام دادی رو به درستی و از ته دل نفهمیدم. هیچ وقت مث بقیه بنده های خدا که عاشقانه دوستت دارن و با همه وجود به زیارتت میان نبودم. ولی تو اونقدر مهربون و با محبت و بخشنده ای که جواب منو دادی. بهم بی محلی نکردی. خدایا شکرت. بهم فرصتی دادی که از خودم در برابر تهمت ناروایی که بهم زده شده بود دفاع کنم. خدایا قد شش ماه سبک شدم. این بارو از رو دوشم برداشتی. خدایا شکرت... شکرت... امیدوارم بتونم ازین به بعد بنده خوبی باشم. همه سعیمو میکنم قول میدم...

Nothing left to do, when I've got to go on waiting. Waiting for the miracle to come...

آینه شکسته...

امشب مرا در تابوت میگذارند... روی تابوتم خاک میریزند. اما نه! کاش اینگونه بود. آدم مرده که درد نمیکشد. اشک نمیریزد. مرا زنده زنده میسوزانند...

سر کاری باشی و بغض راه گلوتو بسته باشه و نتونی گریه کنی. دختر تازه اول روزی کجای کاری... تحمل کن تا عصر که بزنی بیرون. برونی به سمت ناکجا آباد و گریه کنی و گریه کنی... کاش اون امامزاده اینقد دور نبود. میشد مأمن هر روزه من.

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

خدایا دارم به مرز جنون میرسم... این اشکها بند نمیان. غمم کم نمیشه. هیچ کیو ندارم که دلداریم بده ٱرومم کنه، منو در پناه خودت بگیر، آرومم کن

خدایا منو ازین برزخ تلخ دردناک پر از غصه نجات بده... دلم امیدواری میخاد...