دیشب اتفاقی تکهای از یک سریال کرهای را دیدم. پسرک عاشق دختری دیگر شده بود و میخواست نامزد فعلیش را رها کند. دخترک (نامزد پسر) اما این را بر نمیتابید. حرفهای دخترک برایم جالب بود.
به پسرک گفت من نمیتوانم تو را رها کنم. همانطور که تو نمیتوانی او را رها کنی. پس انتظار معقولی نیست از من فراموش کردن تو! اگر تو از آن دختر جدا شدی و رهایش کردی، من نیز از تو...
خوشم آمد از دو کلمه حرف حساب.
اما میدانی؟ برای من، رفتنی بودن آدمها مورد انتظار تر است، انگار که هر آمدنی رفتنی هم دارد. درد دارد جدایی، زیاددد... مثل درد زایمان! اما ممکن است. تهش حس خوبی دارد، شیرین است و پر از آرامش. ملموس است و دلپذیر. قدرت و خودشیفتگی دارد تویش. رنگ زندگی بعد از جدایی خیلی تازه است، خیلی شفاف است. شاید تا تجربه نکنی نفهمی چه می گویم. ولی بدان که چرند است اگر بگویی نمیتوانم... اگر بگویم نمیتوانم. تو را به خدا... لذت رفتن را به عادت ماندن نفروش.
یا علی...
د هاردست تینگ تو دو اند د رایت تینگ تو دو آر یوژوالی د سیم...
ریدرم رو باز میکنم. روی یکی از آیتم ها کلیک میکنم. نوشته «برای چند روزی نیستم میرم سفر... خدانگهدار».
۶ نفر این نوشته رو لایک کرده بودن!