برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

چنگ

بعضی آدمها توی زندگی آدم مثل یه گل خشکیده می‌مونن. هیچ رقمه چشمی به سبز شدن دوبارشون نداری. فقط چشم انتظار یه فرصت مناسبی که به شاخه‌ی خشکیده‌ی اون گل چنگ بزنی و اون رو از خاک زندگیت بکنی و برای همیشه بندازیش دور! 

اندکی صبر سحر نزدیک است...

:)

Hören خر است!

آدم...

تو یه رابطه دوطرفه اگر کسی خوب‌تر از من باشه، دست آخر این منم که در حقش نامردی خواهم کرد و اگر کسی بدتر از من باشه، این اونه که در حق من نامردی خواهد کرد.   

اینطوریه که می‌شه آدم خوبه و آدم بده‌ی قصه رو شناخت. تو یه رابطه من آدم خوبه می‌شم و تو یه رابطه دیگه آدم بده!   

خواستم بگم... که تو آدم خوبه‌ی من بودی و من آدم بده‌ی تو! امیدوارم بخشیده باشیم... امیدوارم تو ذهنت دیگه یه کابوس نباشم. امیدوارم... حلالم کنی.  

ولی می‌دونی... یه قانون کلی که در مورد لااقل من صدق می‌کنه، اینه که وقتی یکی برام می‌شه آدم خوبه یا آدم بده (فرقی نمی‌کنه کدومش)، دلم نمی‌خواد دیگه هیچ وقت ببینمش و ازش چیزی بشنوم و یا هر چیز دیگه‌ای. 

 

PS: این نوشته قطعن مخاطب ویژه‌ای دارد. اما بدون و مطمئن باش که اون آدم "تو" نیستی.

:)

روزم مبارک!!!

!

تربچه؟!!!!

دلم خیلی گرفت از یه سری صحبتها... از شدت فکر مشغولی یه ساعته که سرم عجیب درد می‌کنه. 

بازم یه تجربه جدید و یه درس جدید تا یاد بگیرم هر حرفی رو نباید به زبون بیارم. همیشه سعی کردم تو موقعیتهای اینچنینی کنار دوستهام باشم و پشتشون... دلم می‌خواست اونها هم الان کنارم می‌بودند. تو این موقعیت به همفکری و همراهیشون نیاز داشتم... اما فکر نمی‌کردم که این‌طوری راجبم فکر بشه. من هیچ وقت دلم نمی‌خواد رفتاری کنم که به واسطه رفتار من آدمهای دیگه متضرر بشن یا به نوعی براشون بد بشه.  اگر کاری بده برای همه بده... هر چند که به نظر من بد نبوده و نیست. 

معدم هم دوباره شروع کرد... معلوم نیست چه مرگم شده. خدایا خودت منو دور کن از کارهایی که انجام دادنش به صلاح نیست... 

بدجور احساس تنهایی میکنم... ازون تیپ تنهایی که هیچ دوستش ندارم.

یه روز یه آدمی رو تو زندگیم دیدم که اخلاقش و تیپ کاراکترش خیلی شبیه من بود. وقتی رفتارهای خودم رو در اون آدم از دور تماشا کردم از خودم بدم اومد.  

بازو خوب شد فهمیدم...

...

می‌ترسم از عذاب خدا... همین. حتی اگر هیچ توجیه علمی و کوفت و زهرماری نداشته باشه...

:))

سر یه موضوعی با همکارم اونقدر خندیدیم که خدا می‌دونه. دلم باز شد بسی. و البته خدا باعث و بانی این همه خنده رو خیر بده! و البته تر خدا ما رو هم ببخشه اما خوب خیلی خنده دار بود دیگه! 

روزهای خوبی رو سپری می‌کنم. دلچسب، توام با حسهای خوب و آرامش.  

خدایا شکرت...

:)

راستش یه مدته یه طلبی دارم از کسی و با اینکه در شرایط فعلی خیلی بهش نیاز دارم، نمیتونم وصولش کنم. حالا یا روم نمیشه یا پیش نمیاد موقعیتش و و و...

خدایا ازت می‌خوام شرایطو یه جوری رقم بزنی که من به طلبم برسم و وصولش کنم. خودت می‌دونی که چقدر لازمش دارم الان.

از هر کسی هم که گذری از اینجا رد می‌شه و اینجا رو می‌خونه خواهش می‌کنم که دعام کنه که شرایطی پیش بیاد که بتونم طلبمو بگیرم... 

خدا جونم؟ ممنونم...