برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

باز هم گرفتاری

بسیار بسیار شلوغ شده سرم. خیلی حس خوبی بهم میده دنیای این روزام. کار موردعلاقه امو انجام میدم. همه فکر و ذکرم شده این گزارش. پیشنهاد نوشتن یک کتاب خارجی هم به این خوشی دامن زده. کنار همه اینها برای اولین بار تجربه تعامل با دانشجوها و اینکه زیر نظر تو باشن. اونم دانشجوی دکتری.
انگار دوباره متولد شدم. دنیام عوض شده. ممنونم از خدا که این توانمندی رو در من قرار داده. و امیدوارم که بتونم به خوبی ازش استفاده کنم.

استاد شاید یک روزی بهتان بگویم که آخر چرا این موضوع را به من سپردید؟ روزهایم به شدت تحت تاثیر کاری است که به خواسته شما دارم انجام میدهم. من در تمام طول زندگی ام جدای مسائل شخصی خودم، تنها به واسطه دو موضوع کلی متاثر شدم و اشک ریختم. یک فقر، دو بیماری.
و الان اشک میریزم و تایپ میکنم و گزارش مینویسم. به حال خودمان. مردمان. به حال علمی که انگار در حال احتضار به سر میبرد. به حال حماقتمان. به حال مدیرانی که علم را و زمان را نمیفهمند. دین را و سیاست را هم نمیفهمند.
به حال وحدت اسلامی دلم میسوزد. وحدتی که با بوق و کرنا در رادیو و تلویزیون جارش میزنیم و آخر شب در اخبار شبانگاهیمان لگدمالش میکنیم. که بروید کتابهای ضدشیعه را جمع کنید. مبادا که جوانه ای از آن رشد کند.
کاش میدانستیم که وحدت یعنی چه. کاش میفهمیدیم اسلام چه ارمغانی برایمان می توانست بیاورد و ما چه ها که نکردیم. هشت قرن تمام است که با تیشه به ریشه آن افتادیم ...

پی نوشت: با تشکر ویژه از استاد محترم دکتر منصوری و کتاب ارزشمندشان "معماری علم در ایران"، استاد زمانی که با شما درس فیزیک دو داشتم هرگز نفهمیدم چه وجود ارزشمندی برای ما هستید. با فیزیک دو که نه ولی اکنون با کتابتان و بعد از گذشت بیش از یک دهه آن را فهمیدم. زنده باشید استاد.

وای دوباره از نو

داشتم فکر میکردم که باید خاطرات روزانه ام را ثبت کنم جایی. و یاد تو افتادم... چند سال ایست که خاک گرفته ای.
دوباره میسازمت :)