برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

بلاتکلیفی که نوشتن ندارد. تردید، دودلی، ترس... تعلیق... ضعف در تصمیم گیری... اینها هیچکدام نوشتن ندارند. همه شان مثل طوفانی میمانند که ناخوانده به تو هجوم آورده و همه آن شهامتی که به هزار بدبختی جمع کرده ای به باد داده و پخش و پلا میکنند... بعد که نگاه میکنی میبینی هیچ تکه ای را نمیتوانی بیابی... تو ماندی و این بزدلی مزخرف که کج کج به تو لبخند میزند. 
نفرت... نفرت قدرتمندترین ابزاری است که تا به حال شناخته ام. نفرتم شده است نیروی محرکی که عشق و دوست داشتنهای اطرافیانم هم نمیتواند آن را متوقف کند. میتازاند و به جلو میرود. بخشش برایم معنا ندارد. بخشیده ام. من که هستم که ببخشم. خدایش ببخشد. ولی فراموشی هرگز. هیچ وقت... برایت هیچ چیز بدی نخواهم خواست. انتقام نخواهم گرفت. نفرین نخواهم کرد. اما به خودم این حق را میدهم که تا هر زمان که دلم دوست دارد نفرت به تو را در وجودش نگاه دارد. من تا کنون متنفر نشده ام. لیاقتت این بود که این حس را به تو تجربه کنم. برایت هیچ چیز بدی آرزو نمیکنم اما تا هر وقت که بتوانم از تو متنفر خواهم بود. 
نظرات 1 + ارسال نظر
میم. چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

نفرتو نگه دار تو دلت...
بعضی روزا آدم حتی با همین نفرت زنده است.
ولی یه روز میاد که اینقدر چیزهای مهمتر در زندگیت وجود خواهد داشت که می فهمی نفرت دیگه جایی نداشته و رفته..

اره میدونم... منتظر همون روزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد