برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

خب آخرین پست امسالو دوست دارم علی رغم خستگیم بنویسم. امسال شاید یک نقطه عطف در زندگی من بود. هزار و یک اتفاق افتاد که منو به خودم آورد و وادارم کرد دست به کار بشم و یه حرکتی بزنم. موقعیت بد کاری و به چشم دیدن برخی از حقایقی که در عمر سی و چند ساله ام ندیده بودم. 

چیزهای زیادی یاد گرفتم. رنج زیادی کشیدم. ولی چون خودمو مهمونی میپنداشتم که همین روزا قراره زحمتو کم کنه، روزها برام با سرعت بیشتری گذشت.

امسال رو سال مفیدی ارزیابی میکنم چون تمام بدیهاش منو هل داد به جلو و تمام سختی ها و غصه هاش باعث شد خیلی چیزها رو بیاموزم. هدفگذاری هایی که اول سال کرده بودم انجام شد و تقریبا در حال نتیجه دادنه. 

خدا رو شکر میکنم بابت اینکه زنده ام و نفس میکشم و این روزهای زیبای اخر سال رو دیدم و ازشون لذت بردم. خدا رو شکر میکنم که خونواده ام کنارم هستند و براشون آرزوی سلامتی و دلخوشی میکنم. ان شالله سال بعد سال خوبی برای من و خونواده ام باشه. خدایا مواظبم باش. مواظبشون باش و دلم رو قرص کن به حضورت.

فردا قراره دفاع کنم. قراره یه کابوس پنج ساله تمام بشه و من بیدار شم. نمیدونم چرا خوشحال نیستم. آخرین باری که خوشحالیو تجربه کردم خرداد ماه 92 بود. امیدوارم حال منم خوش بشه. بتونم از لحظات خوب زندگیم لذت ببرم. این روزا تکرار نمیشن. نباید از دستشون بدم. خدایا فردا رو بخیر بگذرون. هوامو داشته باش گریم نگیره  پ.ن. داشتم چندتا پست قبلو میدیدم. دیدم نوشتم چقد خوشحالم که داره تموم میشه این روزا. راستش خبر نداشتم قراره این اتفاقا بیفته و اینجوری تمام بشه. ولی در هر حال معلومه زودتر ار این حرفا خوشحال بودم : دییییییییی