برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

ها؟

خدایا میشه زودتر؟ میشه این هفته؟ ها؟ خواهش میکنم ازت...

برادر مهربونه...

برادرم. خبر دارم از مهربونی و ساده دلیت. از عشقت و تلاشی که برای زندگیت میکنی. از پاکی و صفات... برادرم ایشالا دلت شاد باشه و مسیر زندگیت هموار. نبینم اون روزی رو که تو دلت غم نشسته باشه و مشکلی داشته باشی. برادرم تو لایق بهترین ها هستی... ایشالا ایام به کامت باشه و چراغ دلت همیشه روشن. ایشالا...

تی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خطر کردن

آدم محافظه کاری بودم. خیلی وقت پیشها کسی به روم آورده بودم. باور نکرده بودم. تازه میفهمم چه خوب فهمیده بود. خطر کردن برام کار سختی بوده و هست. شکست خوردن منو میترسونه. اما چند وقتیه بی پروا شدم. خطر میکنم. عشق آدمو نترس میکنه. به آدم جسارتی میده که خودت تعجب میکنی. علاوه بر عشق فشارها و تنشهای زندگی هم آدمو جسور میکنه. بهت قدرتی میده که حاضری برای بیرون آمدن ازون تنشها دست به خطر بزنی. الان میفهمم این همه سال عجب زندگی آرومی و بی دغدغه ای داشتم. در حاشیه امنی خلوت گزیده بودم بی هیچ تنشی و عشقی...

سه شنبه ها با موری

زندگی کشمکش اضداد، مجموعه ای از فراز و نشیب هاست. دلت میخواهد کاری کنی اما مجبوری کار دیگری انجام دهی. از چیزی ناراحتی اما میدانی که نباید باشی. چیزهایی را امر مسلم میپنداری در حالیکه میدانی هرگز نباید چیزی را امر مسلم فرض کنی.
زندگی به یک مسابقه کشتی شباهت دارد.
حالا چه کسی برنده میشود؟
عشق برنده میشود. برنده همیشه عشق است...


آیا سرشار زندگی کرده ام؟

انگیزه

الان که نمیدونم برای چندمین بار در زندگیم دارم کاری رو انجام میدم که انگیزه زیادی برای انجامش دارم، تازه میفهمم چقدر کارای دیگه ی زندگیم برام بی اهمیت و بدون جذابیت بوده که به زور انجامشون میدادم و میدم. تازه میفهمم انگیزه ینی چی و چقدر میتونه کمک کنه به کیفیت انجام کار و موفقیت آدم.

انرژی ای که داره رفته رفته کم میشه. چشم اندازی که محو، امیدی که کمرنگ و خلاصه مهری که به خاطر بی تفاوتیهای تو داره از دست میره.
قدر دونستن، محبت کردن و خلاصه همه تعاملات دنیایی دو طرفه س. هیچ چیز یکطرفه ای پایدار نمیمونه. یک سویه ها محکومند به مرگ. به حبس ابد...

...

ینی یه جوری شده که اگه بخوام به استناد عقل و فکت و فیگرهای موجود تصمیم بگیرم باید بکلی بی خیال بشم و دست بردارم. ولی همه امیدمو بستم به تو و قدرتت که میتونه معجزه بکنه و منو تو این مسیر جلو ببره. خدایا همه‌ی همه‌ی امید و روشنایی‌ام تویی، این جاده تاریکه تاریکه... کمکم کن. چون اگه بهت باور نداشتم باید بی خیال بی خیال میشدم. خدایا... تنهام نذار.

حال و روز روزهایم...

دارم به هر دری میزنم... به هر دری...