برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همیشه فک میکردم آدم وقتی میخاد با یکی از ترسای بزرگ زندگی اش داوطلبانه رو به رو بشه، کاری که خدا میکنه اینه که مواجهه‌ی تو با اون ترس رو تسهیل کنه. کمکت کنه اون ترس برات کمرنگ بشه تا تو بتونی راحت تر باهاش رو به رو بشی.

ولی الان که عملا باهاش مواجه شدم فهمیدم خدا این کارو نمیکنه. برعکس هزار و یک مانع در مسیر مواجهه با اون ترس برات ایجاد میکنه تا تو رو به نقطه ای برسونه که با همه وجودت مصمم باشی برای مواجه شدن. به جای تسهیل کردن شرایط، با سخت تر کردن اوضاع در وجود تو یقینی ایجاد میکنه که با اون ترس مواجه بشی. اگر تو اون سختی ها دووم آوردی، خوب اون یقین ایجاد میشه. اگرم دووم نیاوردی که دمتو بزار رو کولت و برو رد زندگیت. وقتی برگرد که شرایط روحیشو داشته باشی. 

چیزی که ما نیاز داریم همون یقینه است. یقین هم با ناز و نوازش و معجزه در آدم ایجاد نمیشه. باید یک مسیر سنگلاخ و خاکی و صعب العبور رو طی کنی تا به یقین برسی... وقتی بدستش آوردی دیگه مهم نیست ادامه راه چی در انتظارت باشه. بدترین و سخت ترین لحظات هم که انتظارتو بکشن در برابر یقینی که تو بدست آوردی سر خم میکنن و تسلیم میشن. و این حقیقتیه که من بعد از 31 سال زندگی و خوب کمی دیر فهمیدم. نگاهم به زندگی اشتباه بود.

حقیقت زندگی ما رو ذهنیت مون ایجاد میکنه. کاش بتونیم این ذهنیت رو به درستی مدیریت کنیم. کاش...

بلاتکلیفی که نوشتن ندارد. تردید، دودلی، ترس... تعلیق... ضعف در تصمیم گیری... اینها هیچکدام نوشتن ندارند. همه شان مثل طوفانی میمانند که ناخوانده به تو هجوم آورده و همه آن شهامتی که به هزار بدبختی جمع کرده ای به باد داده و پخش و پلا میکنند... بعد که نگاه میکنی میبینی هیچ تکه ای را نمیتوانی بیابی... تو ماندی و این بزدلی مزخرف که کج کج به تو لبخند میزند. 
نفرت... نفرت قدرتمندترین ابزاری است که تا به حال شناخته ام. نفرتم شده است نیروی محرکی که عشق و دوست داشتنهای اطرافیانم هم نمیتواند آن را متوقف کند. میتازاند و به جلو میرود. بخشش برایم معنا ندارد. بخشیده ام. من که هستم که ببخشم. خدایش ببخشد. ولی فراموشی هرگز. هیچ وقت... برایت هیچ چیز بدی نخواهم خواست. انتقام نخواهم گرفت. نفرین نخواهم کرد. اما به خودم این حق را میدهم که تا هر زمان که دلم دوست دارد نفرت به تو را در وجودش نگاه دارد. من تا کنون متنفر نشده ام. لیاقتت این بود که این حس را به تو تجربه کنم. برایت هیچ چیز بدی آرزو نمیکنم اما تا هر وقت که بتوانم از تو متنفر خواهم بود. 

یه چیزایی درمون نداره، اگرم داره درمونش اون چیزی نیست که من فک میکنم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نگذار غم روزگار مرا بریده بریده نابود کند، من فراموش شده ی خویشم دیگر خود را به یاد نمی آورم
خودی که میخواستم باشم و نیستم، بغضی دارم ولی توان گریستن ندارم...

چجوری به خودم دروغ بگم آخه...

یه چیزی کمه. یه چیزی دیگه نیست.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمیشه

نمیشه دل به هر کس داد، نمیشه از قفس افتاد

پرنده با پر بسته نمیشه از قفس آزاد

نمیشه شب به شب خوابید، فقط کابوس وحشت دید

نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشنید

نمیشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو گردوند

نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند

گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه

دوباره سر بده هق هق، بزار دست صدا رو شه

گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه 

دوباره سر بده هق هق بزار دست صدا رو شه


نمیشه دل به هر کس داد، نمیشه دل به هر کس بست
نمیشه رفت و راهی شد، رسید اما به یک بن بست
چه رسم ناهماهنگی، همیشه رسم تقدیره
نمیشه موند و عاشق بود، واسه عاشق شدن دیره

نمیشه غرق در غم بود، ولی از گریه رو  گردوند
نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند
گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه
دوباره سر بده هق هق، بزار دست صدا رو شه

40

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.