برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

سر کاری باشی و بغض راه گلوتو بسته باشه و نتونی گریه کنی. دختر تازه اول روزی کجای کاری... تحمل کن تا عصر که بزنی بیرون. برونی به سمت ناکجا آباد و گریه کنی و گریه کنی... کاش اون امامزاده اینقد دور نبود. میشد مأمن هر روزه من.

نظرات 1 + ارسال نظر
پندار پارسا سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ب.ظ

متاسفم.
خیلی سخته ببینی آدمی که انقدر برات عزیزه، جلوی چشمت داره زجر می کشه و کاری از دست تو برنمی آد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد