مینویسم که امروز را یادم بماند... برای همیشه.
خدایا شکرت... برای باری که از دوشم برداشتی. برای آرامشی که به من عنایت فرمودی و برای همه چیز...
امروز را یادم بماند. پرده برانداختی... کار به اتمام رفت.
دلم می خواست یکی اونقدر دوستم داشته باشه که یه عطر Channel Chance بهم هدیه بده و اونقدر دوستم داشته باشه که تمام وقتی که ازش می خوام رو در اختیار من بگذاره و اونقدر دوستم داشته باشه که نتونه دو هفته بدون من زندگی کنه و اونقدر دوستم داشته باشه که دلش رو با من به دریا بزنه...
کسی که عاشقه حساب کتاب نمی کنه که، میکنه؟
بارالها...
نعمت سلامتی را از بندگانت نگیر
و اگر گرفتی آنها را گرفتار پزشکان ایرانی ننما
و اگر چنین نمودی آنها را ببخش و بیامرز...
با رئیسم فامیل شدم!
زندگی رو تف کردم. خونی بود...