آدم محافظه کاری بودم. خیلی وقت پیشها کسی به روم آورده بودم. باور نکرده بودم. تازه میفهمم چه خوب فهمیده بود. خطر کردن برام کار سختی بوده و هست. شکست خوردن منو میترسونه. اما چند وقتیه بی پروا شدم. خطر میکنم. عشق آدمو نترس میکنه. به آدم جسارتی میده که خودت تعجب میکنی. علاوه بر عشق فشارها و تنشهای زندگی هم آدمو جسور میکنه. بهت قدرتی میده که حاضری برای بیرون آمدن ازون تنشها دست به خطر بزنی. الان میفهمم این همه سال عجب زندگی آرومی و بی دغدغه ای داشتم. در حاشیه امنی خلوت گزیده بودم بی هیچ تنشی و عشقی...