برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

۲۴

ایده مانتو ندارد! وی مدتهاست مغازه‌ها و مراکز خرید و به تعبیر با کلاس‌تر "مالها" را تنها تنها یا با همراهی دوستان گز می‌کند! در جستجوی مانتویی که با پوشیدنش نه چشمان تیزبین خیابانیان را بر خویشتن زوم ببیند و نه خویش را چونان سیب‌زمینی گنده‌ای بپندارد، محبوس در یک عدد گونی وارفته که سرش را سولاخ نموده‌اند...

مشکل حل نمی‌شود. مانتو یافت نمی‌شود. مانتو یا جلو ندارد... یا آستین ندارد... یا دکمه ندارد! یا کلن چیزی ندارد! اگر هم همه‌ی اینها را دارد، یا بالایش تنگ است و پائینش گشاد، و یا بالعکس! گیرم که اندازه‌ هم باشد جلویش یک جفت جیب دوخته‌اند هر کدام به بزرگی کیسه سبزی مامانم اینا این هــــــــــوا... اگر هم جیبها مناسب هستند دم آستینها را چین و واچین دوخته‌اند بدتر از شلیته‌ی مادربزرگِ مادربزرگم اینــــــــا! تمام اینها که نباشد و مانتوی مذکور اوکی باشد ناگهان میبینی از کنارش کمربندی آویزان گریده است که رویش چهار عدد کش کلفت دوخته‌اند که برای به دار آویخته شدن صاحب مانتو قطعن استحکام و پایداری لازم را دارد. بنابرین بی خیال مانتو میشوی تا مبادا خدای نکرده با پوشیدن مانتوی مذکور و بستن کمربند آن، نفس ضعیفت به امر وقیح و نامشروع خودکشی ترغیب گردد.

همه چیز که مناسب به نظر می‌آید نوبت رنگهاست که ایده را ضربه فنی نمایند. بنفش بادمجانی! طوسی با سردستهای سرخ‌آبی. سبز سیدی با راه‌راه بنفش! مشکی که رویش با پولکهای عهد دقیانوس پوشیده شده است. مانتوی سفیدی که بر پشت آن طرح دایناسوری را با نخ‌های نقره‌ای و طلایی گلدوزی کرده‌اند. ایده خود را در آن مانتو تجسم میکند و اینکه در اولین روز پوشیدن مانتوی مذکور در محل کار به ایده-گودزیلا شهرت خواهد یافت و مهر تائیدی بر دهان یاوه گویانی خواهد زد که وی و گروهش را خشن نامیده‌اند...

ایده حیران و ویلان است! نامبرده‌ی مفلوک یک عدد مانتو بیشتر برای محل کار ندارد که البته وصف آن هم در پستهای پیشین آمده است... مانتوی مذکور نخ‌نما شده است... آنقدر شسته شده که تار و پود آن در حال پاشش است. آنقدر وا رفته است که با یکبار پوشیدن چونان چروک می گردد که گویی از دهان گاوی گرسنه و در حال نشخوار بیرون آمده است.

ایده تنهاست... ایده مانتو می‌خواهد...

کلید واژه ها: مانتوی مذکور، مفلوک، گودزیلا، دلم مانتو می‌خواد، مثل گاو غذا می‌خورد، سبزی خوردن، مالی نیست بابا، شیر برای استحکام استخوانها مفید است!!!!!

PS1: شش کیلو کم نموده‌ایم... به همین مناسبت مراسم با شکوهی برای خویشتن خواهیم گرفت که طی آن شش کیلوی مذکور به سرعت برق و باد به جای اصلیش باز گردد... ای شش کیلوی از دست رفته. هیچ نگران نباش و غم مخور! باز خواهی گشت... به همانجا که برای همیشه به آنجا تعلق داری. تعلقی ابدی!!

نظرات 24 + ارسال نظر
مشی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

به به! این دفه اند نظر بود این نظرت کیف کردم ایدی جونم! زدی تو خال! تو شعر منو از خودم بهتر فهمیدی! بوسسسسسسسسسسسسس! حیفم اومد نیام و بهت نگم!

وای خدا رو شکررررررررررر.... با دستان لرزان کامنت گذاشتم مشی جونم... باور نمیکنی... همش حس میکردم این دفه هم اشتب شده.... خدا رو شکر!

مشی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

منم دنبال مانتو می گردم! پریروزا تو اریکه ایرانیان یه مانتو دیدم ماههههههههههههههههه! انگ اون چیزی که می خوام! اما داشتم می رفتم سینما وخت پورو نبید! ایدی جونم برو میلاد نور و صادقیه. اونجاها رفتی راستی؟

میلاد و رفتم. صادقیه نه....
حالا که گفتی یه سر اریکه هم برم اصلن همون مانتو هه رو بخرم :دی

من آزادم شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.man-azadam.blogfa.com

امسال وضعیت مانتوها خیلی افتضاح بود....اما من بالاخره خریدم................کاهش وزن همیشه خوشحال کننده است

خوچ به حالتتتتتتتتتت

راجر شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ب.ظ http://tomorrowwillbecome.persianblog.ir/

برای رنگ به نظرم بنفش خال خال پشمی خیلی بهت میاد مخصوصن اینکه برا رو کم کنی هم که شده می خای به جای ۶ کیلوی مرحوم ۶ کیلو ۶ کیلو ۶۰ کیلو برگردونی تا مشت محکمی به دهن استکبار بزنی....

راستی تو اون مراسم با شکوه منو دعوت نمی کنی که شکوهش بیشتر بشه ؟ ...

ببینم این مال که گفتی همون استر و الاغو ایناس دیگه؟ تا اونجایی که من می دونم...

قبلنا هم خیلی سعی می کردم که ظاهر و حفظ کنم دادا ولی خب آخرش به قول طرف دامنم از دست برفت... (البته احتمالن طرف اسکاتلندی بوده - منم که اونجا بودم می خاستم بپوشم ولی نشد که خاستم بگم دامنم رف درست بشه که نشد..)...

شما اول یکم تخفیف بده ما مشتری می شیم دادا.. نیگران نباش تازه اگه قرار بود که فرتی همه ربطشو بگیرن که نمی شد دیگه ... اینا ارتباطات پنهانی دارن باهم... من خودم دارم روش کار می کنم نگران نباش...

اوه واه اوه... من غلط بکنم جای ۶ کیلو هوارتا ۶۰ کیلو زیاد کنم.
نه شکوهش به اندازه کافی بالا هست! :دییییییی
مال یعنی خیلی چیزا.... بع تعبیری استر هم میشه باشه! الاغ اما نه! تو توی این سن باید این چیزا رو بفهمی که!!!!
اصلن به من چه ارتباطش!!!!! اصلن به من چه که از تو بپرسم! اصلن.... حالا وایسا نشونت میدم:دی

میلاد شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام!
خوبی؟ خوشی؟
به به می‌بینم بالاخره پست دادی!
اول از همه که کلی خندیدم. بعدش هم ببینم، این شیش کیلو که کم کردی با اون پنج کیلو نسبتی داره؟ :دی
در همان پست مذکور هم گفتم، این‌جام می‌گم، اگه مانتو می‌خوای باید خودت دست به کار بشی، یا دست یکی رو به کار بگیری، آبجی گرامی ما که رسما به جای مانتو فروشی در خدمت خانم والده‌س مدام.
یه بار باهاش رفتم با هم یه مانتو بخریم، یه مانتویی بود که وقتی پوشید توش جا نمی‌شد :دییی اونم خواهرک من! :دی
ولی به نظرم اگه یه مدل اوکی پیدا کردی، برو توی کار همونی که روش طرح دایناسور داره، البت اگه اژدهای چینی پیدا کردی بهتره ها!

خوبم و خوشم...
بالاخره؟ بابا!!!!
ببین.... باز تو اومدی پته‌ی منو ریختی رو آب؟ اون ۵ کیلو هه رو کی بهت گفته بودم؟ حالا ازون موقع یه کیلو هم بهش اضافه شده!!!
بابا من دست به کار بشم چه طوری؟ برم خر کیو بگیرم آخه؟ تازه مامان من خیاطی نوکنه! تازه من پارچه خریدن بلد نیستم که!

مهسا شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:08 ب.ظ http://citywithoutsun.blogfa.com

ایده با این اوصاف برود ژارچه بخرد بدهد برایش مانتو بدوزند
نه تو اون شش کیلورو بر نمیگردونی من میدونمتو می تونی جلوی خویشتن را بگیری

آخه به کی بدم مانتو واسم بدوزه؟ تازه پارچه گرفتن... خودش کلی پروژه اس...
ایشالا همین بشه که تو میگیییییی

فاطمه شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ

خب خواهر من، عزیزه من، باید بیای پیش خودم خب.
یه مانتو فروشی میشناسم که در حین اینکه مانتوهاش ارزونه، حداقل اینه که شبیه آدمیزاده.منظورم مانتوی آدمیزاد.حالا درسته که فشنی یا به قول مد نیستن ولی قابل پوشیدند حداکثر.
خواستی خبرم کن

آره بگو فاطمه... کجاست اینجا؟ آدرسشو بده تا برم.

گم کرده شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:19 ب.ظ http://www.darkling.blogfa.com

سلام خسته نباشی این موضوع مانتو این روزا واقعا یکی بحثهای روز شده به هر حال وب با حالی داری منم چشم براتم تا یه سر کوچولو بهم بزنی مر۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ پس فعلا

خواهش دارم. ممنون

شادی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ

مشکل مانتو رو منم دارم ادم نمی دونه تو یه محیط اداری یا دانشگاهی واقعا چی بپوشه

من میدونم ها!!!! اما نمی یابم! :دییییی

یه خواننده همیشگی- بهنوش شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ب.ظ

سلام
ممنونم از جواب قشنگی که بهم دادین. خیلی دلم میخواد بدونم شما چیکار کردین که از اون حالت بیرون اومدین. چه تلاشی، چه عملی؟ کتابی چیزی...
البته که دعوا نمک زندگیه، اما نمیدونم چرا زندگیه ما یکمی شور شده.

ایشالا زیادی شور نشه زندگیتون... اگر خدا بخواد یه ایمیل واست میزنم...

علی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

خب! مانتو نخری چی میشه؟!

یعنی الان این حرف بود تو زدی؟؟؟؟؟

inموریx یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ http://inmorix.persianblog.ir

به به...هالو...وی گت اس اینن؟میبینم که رژیم جواب داده...البته با تشکر ویژه از ماه رمضون....من یه پیشنهاد عالی برای بازگشت شش کیلو دارم....قبوله؟

میا گت اس گوت! بله شکر خدا ماه رمضون ما رو سربلند کرد!:دی

صبا یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:29 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

سلام ایده بامزه من
خوبی تو؟

از مانتو که نگو دلم خونه ... قیمتهاشونو یادت رفت؟
من نمیدونم فردا که بخواد پالتو بیاد با چه قیمتی میخوان بدن دست این مردم بدبخت؟

مبارکه شش کیلو کم کردی ! من دو کیلو زیاد کردم!

ببین من به جایی رسیدم که کلن قیمت دیگه واسم مهم نیس. مانتو قابل پوشیدن باشه من هوار تومنم بابتش میدم. فقط یه چی گیرم بیاد....
بابا............ حتمن تو ازون مدلایی هستی که ماه رمضونی اشتهات باز میشه!

فاطمه یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ق.ظ

بابا میلاد و اریکه که قیمتش سر به فلک می کشه.
حالا اگه آن دیدمت ، بهت میگم ، اصلا خودم باهات میام ، بریم بخریم.خوبه؟

والا من اونقد گیرم نیومده مانتو درست حسابی که قیمتش واسم مهم نبید!!!
اوکی. پس آن شدم باهم میحرفیم! خوبه! چرا که نه!

بهاره یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

ایده جونم اینا سلام
خوفی؟
الهی بمیرم برات مادر که تو هم دقیقا از همون مشکلاتی داری که منم دارم! برای منکه پیدا کردن یه مانتوی خوب باب میل شده رویا و آرزو و یعنی میشه که بشه و این حرفا! بعد قرنی و بوقی هم که یه مانتو درست و حسابی پیدا کردم... تو اون کلاس درپیتی که اداره برامون گذاشته بود گیر کرد به پشت صندلی و عد اونجایی که کاملا جلو چشم و واضحه اندازه یه ۲ تومنی قدیم، پاره شد
حالا خیال دارم دیگه اینقدر خودم و اذیت نکنم، میخوام پارچه بگیرم و بدم به خیاط که برام یه مانتوی خوف بدوزه
امیدوارم که تو هم بالاخره یه مانتوی خوف و باب میلت پیدا کنی دوستم.
از خودت مواظبت باش:-*

ای بابا ماها شانس نداریم خواهر... یه مانتو یا چیز درست درمونیم که گیرمون میاد باید درب و داغون بشه تا حرسمون دربیاد... ایشالا خیاط واست مانتوهای خوشگل خوشگل بدوزه خواهر جون...

مهسا یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:34 ب.ظ http://citywithoutsun.blogfa.com

شلام.اتفاقات عظیم واسه اینه که حالمان بهتر شود

خانوم خانومها ایشالا حالت بدون وابستگی به وقوع اتفاقات عظیم بهتر بشه... آخه اتفاقا از یه حدی که بزرگتر بشن میزان و تناوب وقوعشون هم کمتر میشه!

علی یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:06 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

زورکی چیه؟! جدیدا میخوام کم و گزیده بگویم

عجب! جدیدن جدید شدی!

کامیار یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:19 ب.ظ http://sirkamyar.blogfa.com

سلام
مرسی از حضورتون
با نظر مادر محترمتون کاملا مخالفم
همون بهتر که دخترید
راستی اگه خواستید جشن بگیرید ما رو هم دعوت کنید. من هم کمی کم کردم. شاید در جشن شما برگردونم سر جاش

نه منظورشون این نبوده که من اگر پسر میشدم بهتر بود... منظورشون اینه که به روحیات و کاراکتر من بیشتر میاد که پسر میبودم...
خواهش دارم تشریف بیارید خوشحال میشیم :)

گلپر یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:52 ب.ظ http://golparjan.blogfa.com

سلام....مرسی از نظرت.آره انگار سرخی غروب که محو میشه اذان میگن اینجا ولی آنها به محض غروب اذان می گن.
از مانتو که نگو دلم خونه.دو تا مانتو فروشی بزرگ هست زیر زمین مرکز خرید ونک...سرسری نگاه نکن با حوصله بگردی یه چیزی پیدا میکنی.
موفق باشی.

چه جالب... من که اصلن نمیدونستم همچین قوانینی هستش... دلیلشم نمیدونم. ولی خوب کار از محکم کاری عیب نمیکنه دوستم.
ممنون... میرم نیگا میکنم... بلکه پیدا شد.

فاطی بلا یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:59 ب.ظ http://delakam20e.blogfa.com

اومدم شکایت:
چرا رنگ نوشته ها ایندفه اینجوریه؟؟؟
چشام در اومد.
برم ببینم با سلکت ال فرقی میکنه یا نه....

ببین! بذار صفحه کامل لود بشه.... اونوخ رنگ نوشته ها دورست میشه!! اوکی؟ |:)

میلاد دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ق.ظ

خب همون‌طور که خدمت شما عرض کردیم، امروز - به عبارت بهتر دیروز - مانتوی مناسب شما را یافتیم. :دی فقط چون دیر اقدام کردم فرد مذکور از محوطهٔ دید خارج شد دیگه پیداش نکردم برات آدرس مغازه‌ش رو بگیرم :دی
بعدشم یعنی چی که پارچه خریدن بلد نیست؟! مثلا شما برا خودت خانومی هستیا! یه پارچه خریدن که دیگه این حرفا رو نداره! چار روز دیگه لازمت می‌شه خواهر!

فرد مذکور کی بود؟ اصلن شما چرا دیدیش؟ اصلن گیرم که دیدیش چرا اونقدر روی مانتوش دقیق شدی؟
ما واس خودمون خانومیم؟ مث که نخوندی لحظه‌های گذرای دیروزو...
فعلن که لازم نشده.
فاطمه جان بیا این بچک!!! از دست رفت...

فاطمه دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:00 ق.ظ

خواهر جونم ، من حدود 2و نیم -3 اینا هستم.بیا تونستی.امروز ها

چشف... ایشالا اگز از آسمون توپ نباره آن میشم.

زندگی دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:58 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

کلی از توصیف مانتوهات خندیدم چون دقیقا همونین که میگی تازه تو تنه آدما که میبینی دیگه خنده دار ترن یکی چاقه رفته از این مدل حاملگیها پوشیده یکی لاغر رفته از اینا پوشیده که میشه استخونش رو هم بشمری یا چاقن از این تنگا پوشیدن که چین چین شکماشون توش پیداس که البته من اینا رو تحسین میکنم به خاطر داشتن اعتماد به نفس بالاشون ...
در ضمن خوشبحالت 6 کیلو لاغر شدی من فکر کنم 6 کیلو چاق شدم و از امروز افسردگی چاقی گرفتم خدا کمکم کنه....

دقیقن همینه که میگی...
خوب به شوما خوش گذشته خواهر من! :دی همش مهمونی و شوق سوغاتی و ... منم بودم کلی چاخ می‌شدم!

نازلی دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

عزیزم چقدر خودت رو حرص دادی برو گاندی یک متر و نیم پارچه بخر بده هر شکلی که میخواهی خیاط برات بدوزه ساده و بدون اینهمه اشکال احمقانه که تو بازار هست. هم سایز خودت میشه هم هر شکلی که دوست داری. عزیز دلم منم همیشه همین مشکل رو دارم. جدیدا مانتو ها شکل لباس شب شده. مراقب خودت باش. ببخش من دیر اومدم.

آخه خوب در میاره؟ خوب میشه یعنی؟ تازه خیاطم کجا بود خواهر؟
خواهش دارم. شوما هر وخ بیاین ما خوشحال میشیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد