بعد از گذشت روزگاران عاقبت یک عدد مانتو یافت کردیم که دوست همی میداشتیم و قابل پوشیدن در محال کار بسیار همیبود! تعجیل نموده و مانتوهه را ابتیاع نمودیم! بافت مانتو کَمَکی چروک همی بود که ما دوست نمیداشتیم. فروشنده را پرسیدیم این چروکها با اتو مرتفع خواهند گشت؟ پاسخ دادند بلی! مسرور گشته و طیب خاطر پیدا کردیم! مانتو را ابتیاع کردیم و در دلمان قند انگار همی آب فراوان میگشت! در منزل با اتوی بخار به جان مانتوهه افتاده و تلاش مکرری کردیم در جهت رفع آثار چروک روی پارچه! هر چه کردیم همی نشد! کمی فحش دادیم که چرا چروک مد شده است! اما باز هم رفع نشد که نشد. بی خیال گشتیم و گفتیم ملالی نیست. ما هم کمی مد را دنبال کنیم به کسی بر نخواهد همی خورد! بگذار ما هم شیک بپوشیم و با کلاس بگردیم!
دیروز مانتو خوشگله را در محیط کار همی پوشیدیم و راستش را بخواهی متوجه نگاههای مشکوک تنی چند از همکاران گشتیم. البته کسی لفظن و کلامن چیزی به رویمان نیاورد! ما هم فکر کردیم لابد به خاطر چروک آن است اما آخر چه بگوییم که به خدا چروک مد است و این پارچه چندان هم زشت و تابلو نمیباشد. القصه! هر چه فکر کردیم نتیجهای حاصل نگشت. مانتوی قصه ما نیز در همان روز اول چروک که بود هیچ با یه بار پوشیدن چروکتر نیز همی گشت و در انتهای دیروز به پارچهای میمانست که در دهان گاوی بوده است و آن گاو بینوا نیز مانتوی کذایی را به جای علف نشخوار همی نموده است!
امروز مجددن به دلیل گرمای مفرط هوا و خنک بودن جنس مانتوی در دهان گاو نشخوار شده، آن را پوشیدیم. صبح جلسهای همی رفتیم که یکی از همکاران کمی فضول و کمی بیتعارف ما نیز در آن حضور همی رسانیدند! چشمشمان که به جمال ایده با مانتوی نو روشن گردید فورن خود را به این حقیر رسانیده و لب به تعریف و تمجید ازین حقیر و مانتوی کذایی باز نمودند. در آخر هم جلوی مدیران محترم با صدایی رسا فرمودند که عجب این مانتو ... هست و بسیار ... شدهای! خداوند میداند شرممان میگردد در این صفحه مجازی حتی نقل قول همکار محترمه را بنمائیم! ما که هرچه فکر کردیم نفهمیدیم در این یک و نیم متر پارچه معمولی که همچون گونی دوخته شده است و هیچ آرایهای ندارد چه نهفته است که همکاران محترم این چونین اظهارلطف مینمایند! گویی دعا دوختهاند و بهش چسباندهاند انگار!!! دوستان عزیز حالا نروند دعا را توی گوگل سرچ کنند بیایند اینجا فکر کنند ما دعا نویسیم و دعامان میگیرد و این چرت و پرتها! ما توی این وبلاگ ازین کارا نمیکنیم! تمام!
پس اینگونه بودندی حکایت مانتوهای چروک که در خیابان در تن دوستان همی میدیدمی و با خود گفتمی اینها چرا انقدر شلخته بودندی که چروک بر تن همی کردندی و لکن انها نیز چون شما در فشار و محذورات همی بودندی سعدیا.
اون کامنت ادبیه مال من بودا.اسممو فک کنم اشتباه نوشتم.
این مانتو واسه همه خانومها مشکل سازه
سلام خوشکل خانومی راستش این مامتو مشکل منم هست ....اصلا تو این مملکت مانتوی مناسب پیدا نمی شه که نمیشه!!
راستی اون جاهای خالی چی بود؟؟!! دونقطه دی!
ضمن اینکه کلی خندیدیم در جواب سوالتان باید عرض همی کنیم که خیر...بنده در حال حاضر و به طور موقتی در خانهء پدری در تهران به سر میبرم.... و منتظر پایان یک سری از کارها میباشم تا به خانه و کاشانهء اصلی روم (بنده سالهاست در ولایت ایتالیا رحل اقامت افکنده ام!)
مانتو نو مبارک...بی خیال ....برو حالشو ببر......
سلام ایده جونی
خوفی دوستم؟
مانتو نو مبارک دوستم:) ولی آقا قبول نیست پس چرا ننوشتی همکارت چی گفت؟ جای خالی را با گزینه ی مناسب خودمون پر کنیم آیا؟ :دی
مواظب خودت باش دوستم.
در پناه حق باشی:-*
پ.ن. من هنوز منتظرم طبق قولی که بهم دادی صورتت و ببینم دوست جون:-*
مانتو نو مبارکه
بیخیال بابا ..بپوش :))
تا کور شود هر آنکه نتواند دید!
این ملتی که من میشناسم به ترک دیوار هم گیر میدن
از من میشنوی برو دوسه تا دیگه از این مانتوها در رنگهای مختلف و البته جیغ بخر .. بذار چشمشون عادت کنه.
چی قرار؟؟؟ منم میام!!!!!!!!!
نبینم بی من میری تجریش!!
تنوع لازمه ایده جان!
الان هم چروک مده! منظورم هم آدم چروک بود هم لباس و مانتوی چروک جیگر! اگه بخوای به حرف مردم باشی که باید با روبنده و کیسه بیای بیرون! من آپ چردم با یه ترانه!
پیشم بیا!
از این سبز چمنی ها که نخریدی؟! D:
سلام...به به مبارک باشه...امیدوارم که به سلامتی بپوشید و چشم حسودها در بیاد...سعی کنید روحتون چروک نشه که هنوز اتوی روح نیومده.....بیخیال ظاهربینا...باطن مانتو رو بچسب که بهت میاد....
واییییییییییییییییی ایده جونم چقدر ناز صورتت... تازه خیلی هم شبیه اون هنرپیشه آمریکاییه هستی اگه اشتباه نکنم اسمش اسکارلت جوهانسونه فقط اون بوره ولی تو چشم و ابرو مشکی هستی .... خییییییییلی خوشملی دوستم:-*
این قضیه اسکارلت جوهانسونو تا حالا خیلیا بهم گفتن...
مرسی عزیزم. چشمات خوشگل میبینه.
ایییییده! این عکست کوش؟ پس چرا من نمی تونم ببینمش!!!
رخ بنما! رخ بنما!
چقدر قشنگ بود متنتون خیلی دوست داشتم. ترکیب نوشته های قدیم و جدید. لذت بردم
این چیزهای که مد میشه پدر همه رو در آورده.
موفق باشید.
منم عس مس خوام به منم بده اون دفعه هم که عکستو گذاشته بودی من ندیدم جون من
تو که خودمو دیدی دخمل!
منم ببینم؟
چیو ببینی خانوم خانومها؟
پروردگار
درود:)
بسی نشاط رفت و بسیار قهقهّا سر داد شد! از شعف همی اشک بر گونهها روان شد و الخ!
لکن هنوز حیرانم که چه گفتند و چرایش جا نیفتاده گرچه ما به سامانههای دیژیتالی همی مجهز بوده از ایام قدیمیم و عارضهای سامانه را دگرگون نساخته ولی ....
خدائیش خندیدم:))
روحتان همیشه شاد و زندگیتان همواره خوش و مانتوهایتان همیشه زیبا!
در بین مطالبتون این مطلب توجّه من رو شدید جلب کرد! چون خواهر من هر وقت مانتوی نو بخواد، خانم والده باید بشینن و براشون یه مانتوی قابل استعمال و بدوزن که از سایز خودشون 12 سایز کمتر نباشه و قدش هم بیشتر از 52 سانت باشه.
اره دیگه... یکی مشکل بزرگی سایز داره یکی هم برعکس.