آدمها دوست دارند که دانسته شوند. دوست دارند کسی بیاید و دری بزند. برایشان چندان مهم نیست آن کس تا باز شدن در چقدر منتظر بماند، مهم تر آن است که بماند. این است اشتیاق آدمها به دانسته شدن.
ولی تو... ای تو! بدان که مشتاقم به دانستنت. من اینجا نشسته ام. مانده ام. در را باز کن. مرا با آنها که در میکوبند و فرار میکنند یکسان مپندار. مجالی بده تا بدانمت. بگذار که دانسته شوی...
سلام و درورد دوست عزیز
من از وبلاگ شما دیدن کردم وبلاگ خوب و جالبی دارید
منم به رسم وب نویس ها از شما انتظار دارم که از وبلاگ بنده دیدن فرمایید
با تشکر پوریا
تو پیچیده نوشتی، اما من ساده می نویسم:
دوستت دارم...