برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

یافتم :)

تو مبحث سیاستگذاری یه اصلی وجود داره. اونم اینه که باید میان هدف و کارکردهای یک سیستم تمایز قائل شد. خیلی وقتها عدم تعریف مناسب هدف و کارکردها باعث میشه تاکید به جای هدف روی یک کارکرد خاص قرار بگیره. می‌پرسین چه اتفاقی میفته؟ مشخصه که به دلیل تعامل اون کارکرد با هدف، با تاکید روی کارکرد هم میشه تا حدی به هدف نزدیک شد. اما نتیجه کار هیچ وقت اون چیزی که باید نمیشه. ضمن اینکه باقی کارکردها دچار ضعف میشن و سیستم عملکرد مورد انتظار رو نخواهد داشت. 

حالا همه این داستانها برای چی بود؟ مدتهاست که یکی از دغدغه های فکری من بحث رضایت خداست. همیشه هم خواستم اینجا بنویسمش اما نشده. من اعتقادی به رضایت خدا نداشتم. توجیهم این بود که خدا نیازی به من نداره و ذاتش اونقدر مستقل و بی نهایته که کارها و عملکرد من نمیتونه تاثیری در ذات وجودی خداوند بگذاره.  

فرضن اگر سر راهم فقیری قرار بگیره و من به اون کمک کنم، هیچ وقت این کار رو به خاطر رضایت خداوند انجام ندادم. همیشه انگیزه ام کمک به اون آدم و رهاییش از مشکلاتش بوده یا شایدم نهایتن واسه دل خودم اون کارو کرده باشم.  

صحبت امروزم با یک دوست باعث شد تلنگری بخورم و بفهمم منم در سیاستگذاری هام دچار مشکل شدم خصوصن در همون مقوله‌ی تمایز قائل شدن.  

هدف رضایت خداست و کارکردهای مختلفی که میشه براش متصور شد شاد کردن آدمها و کمک به همنوع و راضی کردن دل خود آدمه.  

من هدفم رو اشتباه تعریف کرده بودم. واسه همین عملکرد سیستمم اون طور که انتظار داشتم نبود. 

امروز روزم خوب شروع شد. حس میکنم رو راست بودن با خودم هر چند که منجر به اعترافات تلخی شده، باعث میشه در مسیری قرار بگیرم که بتونم دیفکتهایی که در خط فکریم وجود داره رو شناسایی کنم و یه فکری واسه حل کردنشون یکنم.