دختر هیجده ساله برای بار دوم باردار شده و وقت دنیا اومدن بچه شه... متاسفانه به دلایلی که من ازش سر در نمیارم موقع زایمان دچار خونریزی شدید میشه و بینائیشو از دست میده. توی 18 سالگی بچه دومتو بیاری و همچین بلایی سرت بیاد... هیچی از زندگیش نخواهد فهمید... و شوهری که احتمالن با شنیدن خبر کوری زن جوونش داره دنبال نفر بعدی میگرده...
میدونی؟ با دیدن این چیزها اولین فکری که به سراغم میاد اینه که اگر جای این آدمها بودم خدای من چه شکلی میشد؟ چه رنگی به خودش میگرفت؟ چه معنایی پیدا میکرد؟
میبینی ایمان بندهات چقدر ضعیفه؟