برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

۱۵

به تائید اطرافیانم، یکی از خصوصیاتی که من دارم اینه که اگر اراده کنم میتونم حال مخاطبم رو در کمال خونسردی و با آسودگی تمام بگیرم و اوشونو بشورم و بذارمش کنار تا تو آفتاب خشک بشه. ازین توانائیم معمولن استفاده نمیکنم اما وجودشو هم انکار نمیکنم.

اینم بگم که من توی محیط کاریم تا حالا پیش نیومده که بخوام همچین برخوردی با کسی داشته باشم. در حقیقت همکارای اینجا یه جورایی حریمها رو رعایت میکنن و هیچ وقت مساله‌ای پیش نیومده واسه من که بخوام از اون تواناییم استفاده کنم. بنابرین کسی نمیدونه من همچین آدمی هستم!!! قاعدتن هم بیشتر از همه معاون عزیزمون ازین قضیه نباید خبر داشته باشه. چون روابطم با ایشون که دیگه عاری از هر گونه تنشی بوده و من حتی یک قدم هم نزدیک نشدم به مود حالگیری!  

علی رغم همه‌ی این مسائل... جالبه براتون بگم که معاونمون تمام مکاتباتی رو که طی اونها باید حال کسی رو بگیره میده من تهیه کنم!!!! من فقط موندم که معاون عزیز کی به این استعداد من پی برد؟ و جالبه که داره به بهترین نحو ازش استفاده میکنه! هر جا باید اعتراضی بشه... دعوایی بشه... انتقادی بشه... رد صلاحیتی بشه یا claim ای مطرح بشه... خلاصه هر کاری ازین دست میاد زیر دست من! کلی توی دلم کیف می‌کنم از اینکه آدمهای باهوش از هر چیزی میتونن بهترین استفاده رو بکنن... منظورم رئیس جان هست که قبلنا هم وصف هوش و زکاوتشون رو کرده بودم و بدون ذره‌ای presentation  این مساله از طرف من، به مهارت اینجانب در حالگیری پی بردن و ازش تا حد توان در پیشبرد امور شرکت استفاده می‌کنن!

*

امروز امتحان دیکته دارم واسه کلاس زبان. باورتون نمیشه اونقدره ذوق دارم که بیا و ببین!!!!

شنبه تو کلاس، استاد از من به آلمانی پرسید: ما تو فارسی به Kaffee (همون Coffee انگلیسی) چی می‌گیم؟ منم گفتم: کافی!!!! با قیافه‌ی متعجب و صدایی کشدار به فارسی بهم می‌گه: ســــــــــــــــــــــوســــــــــــــــول! بلد نیستی بگی قهوه؟ تو دهنت نمیچرخـــــــه؟ میگی کافــــــی؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 30 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ب.ظ

سوسولللللللللللل!!!!!!!بار آخرش باشه راجع به خواهرمن اینطوری میحرفه، بیام حالشو بگیرم(البته خودت متخصصی ، لطفا از طرف من این کار رو بکن، )

خیلی باحالی!!!! خوشم اومد از کامنتت!

من آزادم دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.man-azadam.blogfa.com/

من اول شدم هورااااااااااااااااااااا
با با خارجی!!!!!!!!!!!!!!!

علی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

ای پاچه خوار آقای رئیس!
سوسول! آلمانی میخونی واسه چی؟

واسه رضای خداوند! هویجوری!

بهار دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://baharr62.blogfa.com

سلام ایده جونم . نمیدونم چرا اما بخاطر پست قبلت ... ولش کن ... درسته چشام خیس شد اما خوشحالم که دوست صمیمیتو بعد از سه سال میبینی . من متاسفانه هیچوقت دوست صمیمی خییلی نزدیک وفادار نداشتم . یکیشون که بهم ناروی وحشتناکی زد که حتما یادته . اون یکی هم اومد تهران و از هم جداشدیم اما الان که من اینجام حتی زنگ نزده یه حالی بپرسه . قدر دوست خوبتو بدون امیدوارم اون هم قدر تورو خیلی بدونه . هرچند تو خودتم خیلی خوبی . حتما من اونقدر خوب نبودم ... مواظب خودت باش عزیزم

inموریx دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

جدی این خانم معلمتون اینو بهت گفت....من اگه جات بودم یکم حالیش میکردم که سوسول یعنی چییه کاری مثل همونکاری که با نجفی کردم....
آخه زبان هم دیکته داره؟؟؟از این ببعد اگه موافق باشی برات آلمانی کامنت بزارم؟؟؟
Hallo ... Wie geht es Ihnen? Wie war das Diktat? Sie sind die besten Schüler in deiner Klasse?

شادی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ب.ظ http://shadi1987.blogfa.com

سلام معذرت من دیر کامنت گذاشتم سرما خورده بودم حالم بد بود:)

پست قبلت عالی بود خوش به حالت جیگمل بوس اینم بگم این دوستی اگه این قدر دوام داشته یکی از دلایلش جیگری تو بوده و هست:)

منم موافقم تو خیلیییییییییی سوسولی:)

یه نمه از این استعدادت به من بده پلیزززززززز

ای بابا چیز دیگه نبود بخوری تو؟ بس که بذ غذایی خواهر... این همه خوراکی خوب اونا رو بخور به ویروسا چیکار داری آخه...
من سوسولمممممممم؟ خدا نکشدت دختر!

نیمه خالی لیوان دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ب.ظ

ســــــــــــــــــــــوســــــــــــــــول! بلد نیستی بگی قهوه؟ تو دهنت نمیچرخـــــــه؟ میگی کافــــــی؟؟؟؟؟؟؟

فقط امیدوارم الان تصمیم نگرفته باشی حالمان را بگیری!

خانوم زیگزاگ دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ب.ظ http://Daily.30n.ir

منم خوب بلدم حال بگیرم! البته زیادی بلدم دیگه من!!!!

فاطی بلا سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ق.ظ http://delakam20e.blogfa.com

سلام دوس جون ایده.

میگم تو هم از همه این تواناییت تو نوشتن اون نامه های محوله استفاده میکنی آیا؟
حالا چرا نمیگی قهوه؟؟؟؟
دیکته چند شدی بدو بیار امضا کنم :دی!
متن پایینی چقدر فاز داد.یاد دوست و یگانه خواهرم افتادم که به اشتباه تو روزای اوج دوستیمون ازش جدا نشدم و با چشم خودم موقع ازدواجش پر پر شدن گل دوستیمونو دیدم.چقدر اونروز دلم شکست. چقدر تلاش کردم من اونو بزارم کنار قبل اینکه اون منو بزاره.اون موفق شد اما من..
۱۴سال دوستی هیچ شد....
دوستیتون پایدار و پر ثمر.

در مکاتبات خوب آره استفاده میکنم.
نمیدونم واقعن... قهوه هم واژه خوبیه...

بهاره سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:50 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم اینا
خوفی؟
جالبه... خوب حتما معاونتون خبر داره از این قدرت تو ولی خودش و میزنه به اون راه یعنی که خبر ندارم
از دست معلم زبانتون کلی خندیدم... سوسول
از خودت مواظبت باش دوستم:-*

بهنوش سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ق.ظ

یک لحظه حسرت چنین رابطه ای رو خوردم. من همیشه در آرزوی چنین دوستی بسر میبردم. اما بعد از چندین بار دوستی با چند دختر به این نتیجه رسیدم ۹۹ درصد دخترا گربه صفتن. خوش بحالت که چنین دوستی داشتی و چند روزه دیگه می بینیش. احساست رو درک میکنم. منم موقع اومدن تنها دوستم همین احساس رو داشتم.
باید بگم وجود توانایی که تو در حالگیری داری خیلی جاها لازمه اما دریغ از یک ذره استعداد که در من وجود داشته باشه. به خاطر همینه همیشه مظلوم واقع میشم.
واقعا نامزد خان باید بره خدا رو شکر کنه که جون سالم از دست من به در برده ولی همش خدا رو شکر میکرد که قبول کرد همراهم بیاد تا دانشگاه، آخه دو سه بار گفت من نمیام خودت برو.
من نمیدونم چرا هیچ وقت با هم آن نمیشیم. والا من حساس بودم.. ولی باید بگم اون خیلی حساس تره. مخصوصا مواقعی که در شرایط خاصی هست یا هستیم و من نباید کاری کنم که اون ناراحت بشه و دقیقا منم اون کارو میکنم چون واقعا بعضی وقتا یادم میره چقدر حساسه. البته در اینکه من خیلی وقتا باعث ابری شدن هوا میشم هیچ شکی نیست. ولی من منظوری ندارم.
راستی الان رابطمون در حالت فوق العاده ای بسر می بره.. اونم بیشتر به خاطر تغییر روحیه و حالت منه. من همیشه اینو ثابت کردم که خواستن توانستنه.

omid1977 سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ق.ظ http://omid1977.blogfa.com

این منعت طبع و خودداریت منو کشته !!!

خداییش خیلی سخته که بتونی حال یکی رو بگیری اما با بزرگمنشی بیخیالش شی.

البته من هم یه جورایی اینجوریم اما مثل شما اینقدر کنترل رو خودم ندارم !!

جمله اخرتون کاملن درسته... درون من جنگ جهانی سومه... اما عمرن کسی بفهمه! :دی

بهنوش سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ق.ظ

راستش ایده جون، من اصلا آدمی نیستم که بخوام حسرت زندگی دیگران رو بخورم. داشته های خودمو دوست دارم و سعی میکنم بیشتر و بهترشون بکنم. در مورد دوست هم که اینطوری گفتم، من همیشه دلم دوستی میخواست که بتونم خیلی راحت باهاش حرف بزنم و خیلی خیلی باهاش صمیمی باشم اما هیچ وقت نداشتم. یک لحظه وقت خوندن متنت منم دلم خواست!
میدونی من آدم وابسته ای نیستم. اما آدم فوق العاده با معرفتی ام. از همون اول رابطمون، همیشه هم من هم اون توی معرفت سنگ تموم گذاشتیم. همه جا با هم بودیم. با کمال میل همدیگه رو همراهی میکردیم و میکنیم. خیلی کارایی من برای اون کردم که همیشه اطرافیانم میگن این کارا بعدا تو سرت خورده میشه! مردا ظرفیت این کارا رو ندارن! اما من هیچ وقت از معرفتم کم نکردم. محمدم همیشه میگه هیچ کس رو مثل من ندیده. اینا رو در کل گفتم. ولی ماجرای پریروز از این قرار بود که اون باید همون ساعتی که من کلاس داشتم بره برای گردش فرداش که قرار بود با هم بریم (یعنی دیروز) یه سری خرید بکنه. منم پیشنهاد دادم منو برسونه و با ماشین بره دنبال کارا که خیلی معطل نشه. که اولش اون قبول نمیکرد. خلاصه جریان از این قرار بوده. وگرنه منم علاقه ای به علاف کردن بیخود اطرافیانم برای کارام ندارم.
ازت ممنونم، حرفای تو باعث شد من شروع کنم. مرسی که خوشحال شدی. خیلی دلم میخواد بیشتر باهات حرف بزنم. در مورد همه چی و اون پاراگراف آخری که نوشتی.

بهنوش سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ب.ظ

از بحث کردن باهات لذت میبرم.
دقیقا همینطوره. هم من ممکنه غلط فکر کنم هم تو، ولی این بحث باعث میشه هر دومون بیشتر فکر کنیم.

اگه بتونی این حس ها رو توی وجودت کمرنگ کنی بیشتر از زندگی لذت میبری ایده جونم. مگه خودت نمیگی تحمل خیلی چیزا به خاطر اطرافیانت حتی اگه از نزدیکانت نباشن برات لذت بخشه؟ چرا فکر نمیکنی برای نزدیکانت هم (صرف نظر از اونایی که خیلی نزدیک نیستن) انجام دادن کاری به خاطر تو میتونه خیلی لذتبخش باشه. مثلا وقتی تو برای کسی کاری انجام میدی طرف مقابل هم دوست داره برای جبران لطفت برای تو کاری انجام بده و از اون کار مثل خودت لذت ببره.
میتونی وقتی کسی بهت پیشنهاد انجام کاری یا همراهی رو میده، خیلی راحت تشخیص بدی که داره تعارف الکی میکنه یا از صمیم قلب باهات حرف میزنه. وقتی فهمیدی طرفت واقعا میل داره اون کار رو برای تو انجام بده چرا قبول نکنی؟ چرا هم اونو و هم خودتو از لذتش محروم کنی؟ چه بسا اینکه با قبول نکردنش یه احساس بد هم مهمون دل طرفت کنی. چرا به این فکر نمیکنی با این همه خوبی که داری و در حق اطرافیانت میکنی، تو هم ارزش اینو داری که کسی برات کاری انجام بده. بدون هیچ عذاب وجدانی فقط به این فکر کنی که اینقدر برای طرفت ارزش داشتی که اون برات کاری کرده یا از روی میل همراهیت کرده.
مگه هدف اصلی از این زندگی خوبی کردن نیست؟ همونطور که تو از کمک کردن لذت میبری اطرافیانت هم لذت میبرن، پس چرا فرصت کمک کردن و لذت بردن رو بهشون ندیم دوست جونم؟ میشه با فرصت دادن بهشون و بعدش تشکر و قدردانی ازشون هم اونا رو غرق اذت کنیم هم خودمونو.
البته اینم بگم، خیلی از آدما معنی و قدر و ارزش خوبی کردن رو نمیدونن. خیلی ها وقتی چند تا کار براشون انجام بدی فکر میکنن وظیفته یا پررو میشن و یا ازت سو استفاده میکنن. ولی میشه با شناختن درست اطرافیانت بفهمی کی لیاقت و ارزششو داره و کی نداره.
میدونم حرفام ممکنه خیلی بچه گونه باشه. فکر میکنم حداقل دو سه سالی ازت کوچیکتر باشم. ۲۲ سالمه. میدونم همه اینا رو خودت میدونی، ولی دوست داشتم بهت بگم. باور میکنی من الان حاضرم هر کاری برات انجام بدم؟ چون در حق من خیلی لطف کردی و با حرفات زندگی منو شیرین تر کردی عزیزم.

نازلی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

مراقب باشیم که دست از پا خطا نکنیم که یهو حالمن گرفته بشه و ببینیم که روی طناب آویزوون شدیم.
شوخی کردم . چه حس خوبیه آدم کلاس بره و یه چیز جدید یاد بگیره. موفق باشی ایده جون.

بهنوش سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:40 ب.ظ

حرفاتو میفهمم اما بازم باهاشون مشکل دارم.
مثلا جایی که میگی به جای اینکه وقتشو با من بگذرونه بره و یه کار مفید فایده واسه خودش یا آدمهای دیگه انجام بده، چرا برای آدمای دیگه؟!
اینطوری خیلی سخته ایده جون.
اگه بخوای اینجوری فکر کنی باید ازدواج نکنی که. وقتی ازدواج مکنی که بازم فکر میکنی به تمام ثانیه ها احساس مسئولیت میکنی. وقتی به یه وقت یکی دو ساعته که کسی برات میذاره اینقدر حساسی و احساس مسئولیت میکنی چجوری میخوای مسئولیت یه عمر یک نفر دیگه رو قبول کنی دوستم؟

دکتر پرتقالی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

خیلی خوبه که می تونی حال بگیری و حال خودت گرفته نشه یه ژن می خواد که متاسفانه بی بهره ام

علی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

درصد خانوم هایی که این توانایی رو دارن از آقایونی که این توان رو دارن به نظرم بیشتره....موافقی؟

موافقم! :دی

خانوم جیغ! چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ق.ظ http://tel.toranj.de

انقده از ادم ای اینطوری خوشم میاد که نگو!!!
اخی! آلمانی می خونی شاتز!

پونه چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:12 ق.ظ http://pooneh55.blogfa.com

سوسول چرااااااااااا خب بعضی کلمات بعد از یک مدتی مصطلح میشه دیکه ! منم بودم میگفتم کافی!

ای جاننننننننننن من ! دم تو گرم پونه جان . به من امید دادی. :)

زندگی چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:56 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

اول از همه هورااااا به خاطر تازه شدن دیدارت

خانم خانوما پس خوب بلدی بشوری بندازی رو بند رختی خشک شن و مرسی رئیس حتما یه جایی یه چشمه ازت دیده که ول کن نیست

ایشالله مزدوج شدی هم این حس ادامه داشته باشه و نخشکه چون واقعا همه جانبه ممکنه نیازت بشه!!!!
خوشبحالت خانم آلمانی امتحان دیکته داری منتظرم بیای یه چند خط ایش داخن برامون بنویسی

:دی بابا دعا نکن مزدوج شم... گناهیه اون بنده‌ی خدا... اهه!
لابد... البته رئیس ما سوپراسمارته! یعنی باهوشیه که بیا و ببین لازم نیست چشمه‌شو ببینه انگاری خودش می‌فهمه!

omid1977 چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ق.ظ http://omid1977.blogfa.com

راستی به استدتون میگفتی که همش کلمات انگلیسی استفاده میکنی و تو خونته !!

بهنوش چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ

حرفات خیلی جالب بود.
من نه اونجوری ام نه اینجوری که تو هستی. فکر میکنم یه حد متعادل داشته باشه زندگی خیلی راحت تر میشه. به هر حال هر کسی عقاید خودشو داره.

:)

زندگی چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

ایده جونی همش که شوهره تنها نیست کلی هم رگ و ی ریشه دنبالشه که ولت نمیکنن

ها؟ !

omid1977 چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ق.ظ http://omid1977.blogfa.com/

بابا خونسرد
خلاف
قاتل

پس چرا نمی آپی ؟؟!!

ها؟ کی؟ من؟!!

گل آبی چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ق.ظ http://waterlilium.blogfa.com

خانوم گل به نظرم شما فرزانگانی بوده باشی درسته؟! کدوم شهر؟ چه سالی؟
موفق باشی

هان؟

مهسا چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:38 ب.ظ http://citywithoutsun.blogfa.com

بابا خارجی

راجر جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ق.ظ

سلام خشن جان
می خاستی بگی چرا می چرخه ولی قهوش میره پایین در حین چرخیدن کافیش پرتاب میشه بیرون

:دی

میلاد شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام!
خوبی؟ خوشی؟ ای بابا، من این همه وقت نبودم همه‌ش همین دو سه تا پست رو کردی؟ :دی
من بی‌اجازه حدود یک پاراگراف از پست پایینی رو خوندم اول بعدش که دیدم به من مربوطی نداره اصلا، دیگه نخوندم بقیه‌شو، خلاصه شرمنده :دی
سوسول! خب بلد نیستی بگی قهوه دیگه! همین می‌شه!
این آقای رئیستون هم احتمالا قدرت observation‌اش بالاس، چون خوب فهمیده که چی شکلی از توانایی‌های هر کسی بهره‌مند بشه.

خواهش دارم. کلن اینجا کسی مجبور نیست چیزی رو بخونه. :)

اکبر سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ب.ظ

سلام
لطفا تلفن یا ایمیل اقای مهدی اولیایی را برام ایمیل کنید سپاسگزارم.

ها؟ :دی :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد