برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

۱۷

 سلام :)، حضور انور شما عرض شود که من دیروز اولین تصادف تقریبن جدی زندگیم رو کردم! جدی ازین نظر که به جایی رسید که پلیس در محل تصادف حاضر شد! مقصر هم جفتمون بودیم... خسارتی هم تقریبن دربر نداشت اما اون آقا خیال برشون داشته بود که چون من خانومم باید تمام عیوب ماشینشون رو بندازن گردن تصادف با من! خدا رو شکر پلیسه و آدمهایی که دورمون جمع شده بودن حسابی بودن و طرف منو گرفتن و یارو حساب کار خودش رو کرد. ببینید که من چقدر بی موضوع شدم که میام اینجا از تصادف به این بی‌اهمیتی مینویسم! :دی

*

از دوست عزیزم فاطمه هم خیلی خیلی ممنونم که مشکل مانتوی منو حل کرد... منو برد یه جایی که من بالاخره موفق به ابتیاع یک عدد مانتوی مناسب شدم. ممنون ممنون ممنون. اون‌روز داشتم فک میکردم تک تک شما دوستای خوبم که از طریق این وبلاگ باهاتون آشنا شدم به من کمکای بزرگی کردین و این خیلی واسم ارزشمنده. درسته هدفم از "برای من" این نبود. اما الان می‌بینم که داشتن دوستایی مثل شما برام خیلی خیلی ارزشمنده... امیدوارم یه روزی جبران زحمات همتون رو بکنم و این رابطه یه طرفه نبوده باشه...

نظرات 21 + ارسال نظر
صبا شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

سلام
خدارو شکر که بخیر گذشته بیشتر مواظب باش عزیزم

مانتو تازه مبارک باشه ... از کجا خریدیش؟

والا آدرسو رو خودمم درست نمیدونم! یه جایی تو سعادت آباد بود!

اینمورx شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir

سلام...آخه کی شده که یه اتفاقی واسه یه خانم ÷یش بیاد و ملت همیشه در صحنه طرفدار اون خانم نباشن؟؟؟؟
خوب مانتوی نو هم خریدین و تبریکاتی بس بینهایت برات میفرستیم ...امید دارم مانتوی مدیریتیتو بخری...

ممنون. اما من دلم نمیخواد مدیر بشم فلذا همچین برنامه‌ای ندارم.

فاطمه شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ق.ظ

بسیار خجالت زده مان کردی، ایده جان.کاری نکردم که تازه خودمم مانتو میخواستم.تو سبب خیر شدی ، برم بخرم.قالبتو نداشت

جالبه ها، آدم بره روحشو بشناسه

خواهش دارم... این چه حرفیه... شوما لطف داشتی خواهر...
جالبه... اگر بشه!

فاطمه شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:31 ق.ظ

راستی مانتو رو پوشیدی؟؟همکارات چی گفتند؟مامان و خواهرات،خوششون اومد؟

انشالله بشه بازم هم دیگر رو ببینیم.

من 3 اینا آنم.بودی ، آن لاین میبینمت

مانتو رو پوشیدمممم امروز... مامان اینا که خوششون اومده. جالب اینجاس که بابام میگه تو بعد مدتها یه مانتوی درست درمون خریدی! :دی میبینی دوست جان؟
خواهش... منم امیدوارم بازم پیش بیاد.
چشم حتمن میام اگر نتم تا اون موقع تمام نشه!

مشی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

خدارو شکر که به خیر گذشته تصادفت! من عکس دوران کودکیمو گذاشتم دیدی؟ موضوش نوستالژیه هااااااااااااا! اون بابابزرگمه ایدی! بابام نیست هاااااااااااا! خلاصه اینکه روح چیز خوبیه!‌اگه صاف باشه مث شیشه می تونه خیلی چیزا رو بهت نشون بده! من روحمو خیلی دوس دارم. اگه روحت خیلی حساس باشه ، خیلی زود رنج می شی عزیزم! ماهیت روح خیلی بالاتر ازین حرفای معمولیه!‌ اما وختی یه دفه کدر می شه یه کم اذیتت می کنه! باید سعی کنیم صاف نگهش داریم. خواهش می کنم! من که تاثیر بسزایی در مانتو خریدن تو داشتم! می دونــــــــــــــــــــــــــــــم!

خوب شد گفتی بابابزرگته... و الا من باز میزدم تو باقالیها و فک میکردم اوشون بابای گرام تشریف دارن...
مال من گمونم صاف نیست... اما حساس هست...
قربون تو خانوم...

سلام همسایه های۵ شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ب.ظ http://rezatehranii5.blogsky.com

سلام.با شعری از خودم آپم و منتظر نظرت دوست گرامی[گل]

من زیاد اهل شعر نیستم آخه دوست عزیز.

علی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

نمیتونی جبران کنی حتی اگه پول ویزیتتو بدی

ای بابا! اینقدر بدجنس نباش!

امید شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:48 ب.ظ http://omid1977.blogfa.com/

خدایا شکر چیزیتون نشد
و همینطور خسارتی نداشت
متاسفانه برخی افراد منتظر فرصتی هستند تا از این مسائل به آب و نونی برسن. خدا رو شکر که دیگران هم منصفانه کمکتون کردن !

دقیقن... طرف داشت تمام عیوب داشته و نداشته ی ماشینشو به حساب من تمام میکرد...
بله همیشه آدمایی هستن که جانب حقو بگیرن.

فاطی بلا شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:36 ب.ظ http://delakam20e.blogfa.com

این جمله رو خیلی خوب اومدی که افسر و مردم دور و بر آدم حسابی بودن.چون معمولا با دیدن راننده خانوم اینطوری نیستش.مامان من یه بار تصادف کرد یه مرده که اصلا معلوم نبود چیکاره بود ۳متر کله اشو کرده تو ماشین که گواهینامه کارت ماشینو اینارو بده من....

مانتو هم که مبارکه.
چیکار کنیم کلا این فاطمه جماعت خوبن دیگه! :دی
این دوست داشتن دوستان مجازی توی منم وول میخوره

اره دیروز منم همین مشکلو داشتم... به زور میخواست یارو ازم کارت و مدارک بگیره! منم که مثل مجسمه نیگاش میکردم...
ممنون... آره ها... افرین به شما فاطمه ها!

خانوم جیغ! شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:54 ب.ظ http://tel.toranj.de

معلوم است شانس آورده اید بسی زیاد!
هم از بابت تصادف و م مانتو!!

واقعن! بالاخره خداوند یه بارم مارو خرشانس کرد:دی

دکتر پرتقالی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:28 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

همینه دیگه گواهینامه رو بر چه اساسی میدن من نمیدونم

منظورت من بودم آیا یا اون آقا اصولن؟ :دیییییییی

athena شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:25 ب.ظ

واییییییییییی سلام
دلم تنگ شده بود یه همه !
اره مانتوها جدیدا خیلی مسخره شدن فقط واسه این هستند که رفتی تو خیابون همه بهت خیره با اون چشمهای ناپاکشون نگاه کنند!
در مورد فکر هایی که گفتی همیشه ی خدا وجودمو میخوره خورد خورد!وحشتناکه ! وحشتناک!
اصولا به بیت المال و مال حروم و حلال خیلی معتقدم خیلی سعی میکنم یه سوزن مال حروم وارد زندگیم نشه بعضی اوقاتم که حواسم نیست میز دانگشاهو خط میکشم و ...به خودم قول میدم یا صدقه بدم جاش یا یه جوری جبران کنم ...
در مورد دل ادم ها هم معتقدم تنهایی بهتر از اینی که ادم با کسی باشه و دلشو بشکنه
میترسم ناخواسته حرفی زده باشم زندگی ای خراب شده باشه ...
شادزی یا حق

سلام! چون به نظرم جواب رو نتونی بیای بخونی تو وب خودت جواب میدم.

علی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

سانسور میکنی چرا؟!

:دی حس بدی داشتم. زیاده روی کرده بودم.

بهاره یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:19 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

ایده جونم سلام
خوفی؟
خدارو شکر که بخیر گذشت... دخملم آخه بیشتر مواظب باش مگه نمیدونی بعضی از این آقایونا تا میبینند یک خانوم پشت رل نشسته از قصد یه کاری می کنند که خانومه تصادف کنه مریضند دیگه... ولی دلم خنک شد ایندفعه آقاهه رو دست خورد
پس بالاخره پیدا کردی یک مانتوی خوب و قابل استفاده رومبارکه:) ایشالا به تن سالم بپوشیش
از خودت مواظبت باش دوست جونم:-*

آره خوب... بعضی ها مردا این مدلین...
آره شکر خدا مانتو یافت شد! الانم پوشیدمش!
ممنون

زندگی یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

اول بگم مانتوت مبارکه بهتره پس مبارکه ه ه ه ه ه

دوم تصادف مصادف داشتی که دختر ایشالله که به خیر گذشته تو تصادف هم همیشه همینه فکر میکنن زنا خنگن یه بار یه موتوری اومد صاف رفت تو آیینه ماشین من و همه رو کند و برد و افتاد یه گوشه بعد خودش دیده مقصره اومده معذرت میخواد از اون طر یه یارو از تاکسی بارش پیاده شده با حالت دعوا به من میگه بلد نیستی چرا پشت ماشین میشینی اگه بچه مردم مرده بود چکار میکردی منم قشنگ گفتم به تو چه پرو مگه تو سر پیازی یا ته پیازی اگه مرده بود صاحب داشت لازم نکرده تو حرف بزنی ، ول کن نبود هر چی پسره میگفت آقا ول کن حرف نزن از رو نمیرفت آخر بهش گفتم تو برو بارتو ببر بارکش تو رو چه به قضاوت ، دیگه رفت در آخر هم با بوق یه دو تا فحش بهم دادیم

مرسیییییییییییی
البته من تا حدی قبول دارما... البته نه خنگی خانوما رو... کلن تو رانندگی ممکنه محتاطتر باشیم و تصادف نکنیم... اما تبحر نداریم معمولن...
با بوق؟؟؟؟؟؟؟ :دی

نازلی یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

ایده جون من دیروز کامنت گذاشتم پس چرا نیستش. ای بابا
حالا عیبی نداره خوشحالم که توی تصادف اتفاقی برای خودت نیافتاد خدا رو شکر.
خیلی مراقب باش عزیزم.
مانتو نو هم مبارک باشه خانم به سلامتی بپوشی.

ممنون... من کامنتت اگر بیاد حتمن تائید میکنم دوست جان.
ممنون. اصلن ازون نوع تصادفها نبود که بخاود بلایی سرم بیاره. خدا رو شکر.
بازم ممنون! الانم پوشیدمش!:دی

athena یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:39 ب.ظ

مرسی
خوب پس یعنی نباید زیاد زور بزنم و وقتی وقتش شد میام بیرون از این حس...
چه خوب!امیدوار می شویم! :)
نمیدونم خدا خیلی وقتا نشانه های زیادی برام قرار داده ولی خودم نمیخوام باور کنم که خدا دوستم داره...نمیدونم شاید خدا خواست تو اینو بگی که من بدونم اگه بخوام میتونم از این حس بیام بیرون وتا اخر محتوم به موندن توش نیستیم!
شادزی یا حق

قبول دارم... اما باید هم بخوای... باید یه قدم هم برداری...
وای چه خوب اگر امیدوار باشی... خوچحالممممممممم!
محتوم به موندن توش نیستیم آتنا... اما مواظب باش... حواستو جمع کن.

athena یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ب.ظ

باشه عزیز...میرم این خبرو به یه دوست دیگه که مثله خودمه هم بگم...
نه عزیز هیچ کدوم از پی ام هات نرسید اصلا چیزی دریافت نکردم...چه بدمیخواستم بحرفم...
ممنون ِ ممنون!

خواهش دارم خانومی.

بهنوش یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ

سلام دوست جون
ای بابا این تصادفا که چیزی نیست. من تا حالا دو تا تصادف داشتم که آمبولانس سر تصادف اومده. ولی خدا رو شکر کسی چیزیش نشده بود. همین امروز عصر هم اگر نامزد خان بغل دستم نبود الان اینجا نبودم. واقعا مرده بودم. واقعا باید محتاط باشیم.
آره عزیزم، هوا آفتابیه ولی خیلی ابری میشه یهو.

واییییییییییییییییی دختر مواظب خودت باششششششششش... نکن این کارا رو.... بازم دم نامزدخان گرم که جون شوما رو نجات داد! البته جون خودشم نجات دادهههههههههه!!!!
مواظب باش یهو!!!!! که ابری نشه! من حس میکنم خودتم گاهی وقتا باعثش میشی... حس میکنم زیادی حساسی... زود بهت برمیخوره... کلن حسهای زیادی میکنم که چون تو هیچ وخ آن نمیشی همینجوری تو کله‌م باد میخوره! :دی

omid1977 دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ق.ظ http://omid1977.blogfa.com/

ا.. هنوز آپ نکردید که ...

نکنه جوگیر مانتویی هنوز !!

جالبه که وقتی آدم وسیله یا اسباب مناسبی میخره کلی مشعوف و شاد میشه !!

اتفاقن اومده بودم آپ کنم :دی
خوب ذوق مانتوی نو که به این راحتی از وجود آدم بیرون نمیره که.
دقیقن... من همینطورم.

پیرهن پری دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ق.ظ http://pirhanpari.blogsky.com

خیلی بده خیلی آ
هر وقت دیدم خانومی تصادف کرده ، حالا نه دیدن چی شده نه حضور داشتن و اینا ، چش بسته همه ی تقصیر آ رو میندازن گردن خانمه !
حالا اینجا شده همون قضیه ! فقط مث اینکه خدا رحم کرده اونجا هواتو داشتن ،
این جور آدما کم پیدا میشن ، کلی خوش به حالت شده

اوهوم... خیلی بده:( نمی دونم چرا اینجا اینطوریه...
اره خوب خوش به حالم که جدن شده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد