برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

:)

وای وای من الان پرم از هیجان... خودمم موندم که یه کلاس زبان رفتن که اینقد هیجان نداره... ولی من الان پرم از هیجان!

خوب در راستای ایجاد تنوع در زندگی و همچنین به علت علاقه وافر من به زبان آلمانی بالاخره تونستم کلاس زبان آلمانی ثبت نام کنم... بماند که چه دردسری کشیدم... و بماند که کلاس مربوطه ساعت 4 شروع میشه و من تا ساعت 4.5 شرکت باید باشم!!! و بماند که به علت دوری راه باید از شرکت ساعت 3.5 بزنم بیرون!

خوب حالا نظرتون چیه؟ 4 ماه آزگار اگر هفته‌ای دو روز به مدت یک ساعت آدم دودر کنه به نظرتون احتمال داره کسی بفهمه؟ بهتره بپرسم احتمال داره اصولن کسی نفهمه؟؟؟؟؟؟ خلاصه این ایجاد تنوع و رسیدن به علائق شخصی خیلی دردسرساز شده واسمون! دعا کنید رئیسمون ما رو نندازه بیرون!

در ضمن از هرگونه پیشنهاد مبنی بر نحوه دودر نمودن به گونه‌ای که لااقل رئیس محترم نفهمه به شدت استقبال میکنیم!

خوب از هیجانات این مدلی که بگذریم میرسم به هیجانات مربوط به حضور در کلاس... باور نمیکنید اونقد واسم حس عجیبیه. کلاس! همکلاسی! استاد! بعد تو مداد دس بگیری دوباره! :دی بعد تو مثلن از استاد سوال کنی... یا اون از تو! واس من که خیلی یه جوریه!

*

کلن گوشی موبایل اینجانب جزو اموال عمومی حساب میشه... همه نسبت بهش احساس تعلق میکنن! امروز صب اومدم شرکت میبینم تم موبایلم عوض شده! خواهر جونم به سلیقه خودشون واسه من تم ریختن! حالا فک کن چی؟ عکس این خرگوش باگز بانی! اونقد خندم گرفته بود! کلن کسایی که یک کم منو بشناسن میتونن بفهمن چقدر مضحکه روی گوشی من عکس خرگوش باگزبانی ببینن! هیچ رابطه معنی دار مستقیمی بین من و این چیزها وجود نداره آخه!

*

PS 1: ممنون! 

PS 2: خیلی خوبه یه موقه‌های بتونم نقش بازی کنم که آبروم نره ها!!!

نظرات 28 + ارسال نظر
میلاد سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:57 ب.ظ http://alivingbeing.blogsky.com

فعلا جهت حفظ اولیت (احتمالا) زنبیل می‌گذارم تا بیام نظر بدم :دی

بله! زنبیلیدین! و نیز هم... اولیدین!!!

r سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ب.ظ http://daramad.anzaliblog.com/

اگر می خواهید از طریق وب سایتتان درآمد کسب کنید به ما سر بزنید

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:48 ب.ظ

به به.... به به

ببینم مگه نباید مرخصی رد کنی؟خب اگر اره که اینطوری رئیست میفهمه؟بعد تو چه شکلی میخوای از شرکت تا کلاستو نیم ساعته بری؟بیشتر طول میکشه گمونم ها.حالا امروز رفتی بعدا بیا بگو چه شکلی؟

بعد...همینا دیگه

اهان یه چیز دیگه ،ببخشید ظهری یهو رفتم.یه بلاهایی داشتند سر خطوط تلفن شرکت میاوردند ؛ نت و اینا تعطیل.

خوب داشتم فکر میکردم ضایس هی دو روز در هفته مرخصی رد کنم که... گفتم بذار یواشکی بدون مرخصی میرم کسری کار میخورم...
بهله! میدونم نمیشه! با آژانس میخواستم برم! البته مشکل حل شد خدا رو شکر. با یه روز رفتن و مخ این و اونو زدن ساعت کلاسم عوضشد...
اره فهمیدم... عیب نداره... برای همه پیش میاد خواهر

میلاد سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ http://alivingbeing.blogsky.com/

سلام خواهر جان! احوال شما؟ خوبی؟ :دی
خوش به حالت! کلاس زبان! انقذه دلم یه کلاس زبان درست و حسابی می‌خواد! خیلی!
محض دل‌خوش کردن: به نظر من که رئیس عمرا نمی‌فهمه

اما اگه واقع بین باشیم با توجه به اون اوصافی که شما کردی از رئیست من فکر می‌کنم از دقیقهٔ سوم غیبت شما ایشون مشغول ثبت غیبت و ساعت خروجتون هستن :دی
بعد واقعا انقد شادی داره مداد دست گرفتن و اینا؟ نیدونم. شاید من که دارم درس می‌خونم هنوز حالیم نیست :دی
من بر عکس شما روی گوشی موبایلم یک تعصب خاصی دارم. یعنی هیش کی حق نداره بهش چپ نگاه کنه. البت اصلا از اونا نیستم که هی با موبایلشون ور برن ها، اما مثلا خوشم نمی‌آد داداش کوچیکه روش بازی بریزه یا روش تم داشته باشه و اینا.
باگزبانی هم به نظر من خیلی به گوشیت می‌آد :دی :دی حداقل به جای تو یه ذره انرژی مثبت از خودش ساطع می‌کنه!
راستی، حال اون قنبلک‌های انرژی‌زای آویزون‌کردنی‌ت چه‌طوره؟ هنوز دستت می‌کنی و به گردنت می‌ندازی؟ :دی
خب چون کلی حرف زدم فیلن می‌رم :دی

مرسی... خوبی تو؟
من یه خورده تو ذهنم بود به تو هم بگم بیای باهم بریم... اما روم نشد!!!
ممنون! دلم خوش شد هاااااا
دقیقن میفهمید... خدا رو شکر تونستم ساعت کلاسمو عوض کنم... مشکل حل شد...
بهله که داره... چرا من به هر کی از شادیام میگم واسش اینقده عجیبه!
خوب شوما لابد کلی موبایلت زنگ خور داره. کلی اسم ام اس میاد واست... کلیها دوستت دارن... ما که مث شوما اونقده طرفدار نداریم که حواسمون به موبایلمون باشه که :دی
جواب این تیکه رو خصوصن بهتون دادم.
حالشون خیلی خوبه.... اگه بدونی چه تاثیری روم گذاشتن... اگه بدونی.........
بازم تشریف بیارین! :دی

شادی سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ب.ظ

حوصله ات سر رفته بیا بریم سینما

بیا بریم... به خدا نمیدونم چرا هی نمیشه... تو فقط بگو کی؟ به جز روزای زوج من میتونم بیام... خودت بگو کی؟؟؟

شادی خطر چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ق.ظ http://shadi1987.blogfa.com

منم کلاس المانی میخواهممممممممممممم

من از کلاس زبان از همین درس پرسیدن هاش می ترسم

بچه خوبی هستی به گوشی موبایل من هرکی بزنه خون به پا میکنم

بابا درس پرسیدناش که خیلی هیجان داره... من مرده‌ی همین تیکه هاشم...
اوههههههههههههه.... مای گاد! ترسیدیم!

راجر چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:55 ق.ظ http://www.tomorrowwillbecome.persianblog.ir

کلن شما سی کن یه کم فاصلت رو حفظ کنی.... باز تو جو دادی آخه من شص بار باس بگم انقد جو نده... شایدم داری مارو فیلم می کنی؟ نه جان من اگه دوربین مخفیه بگوها... آقا سلام دوربین مخفیه؟...
بیخیال بابا تو که با اون سوتیت رئیستون ننداخت بیرون حالا می خای بندازه... دیدی حالا...
بیخودیم از این حرفا نزن اصن کل حالش به اینه که بفمن جان تو ولی اصولن بضی وختام همینجوری هیشکی نمی فهمه - منم اون موقع ها که می رفتم سر کار (اون موقع که اینجا نبودم) اصن کلن ۵شنبه هارو نمی رفتم به جاش می رفتم فرانسه (ینی زبان فرانسه ها آیکیلو) روزای دیگرم سر ۴ فرتی خدافظ یه کلاس دیگه البته اون خوبیش نزدیکیش بود... ولی کلن خوب بود...

تازه من که اصنم یه جوریم نمی شه حتا الانم که بازم دارم فک می کنم می بازم با همه ی این شرایطی که تو گفتیا اصن یه جوریم نشد که نشد

این دردسرام که کلن هم لازمه هم بضی وختا برا بضی جاها و چیزا به درد می خوره دادا....

خاهش
آره کلن خوبه

فاصلم رو با کی حفظ کنم؟ والا به من میگن ایده فاصله... از ادم و عالم فاصله دارم... بیشتر از این؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا خوب اون سوتی کاری بود... این یه جور دودرکردن غیرکاریه....
خوب دیگه لازم نیس واسم نقشه بکشی آخه ساعت کلاسمو با هر بدبختی بود درست کردم و الان همچون کارمندی نمونه میتونم بیام سر کارم!!!
من خوب جدیدنا دلیل شادیهام خیلی کوچولو شده که به نظرم خیلی خوبه... مثلن دیروز سر کلاس از خوچحالی همش نیشم باز بود!!!!

اینموریکس چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ق.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir

سلام..خوشحالم که خلاصه تونستی بری کلاس زبانامیدوارم که بتونی ساعتشم عوض کنی تا بتونی راحت سر کلاسها حاضر بشی....حالا چه زبانی میخوای بخونی؟؟؟

ممنون... اگر متنمو کامل خونده بودید نوشته بودم چه کلاسی میخوام برم! :)

مشی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

سلام ایدی جون ایناااااااااااااااا! وای کلاس آلمانی!‌منم می خوام! چقدر ازین نظر ما باهم تفاهم داریم! منم خیـــــــــــــــــــلی وخته که می خوام برم تعیین سطح بدم و سر کلاس بشینم! منم می خوام! یادم رفته آخه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ایدهههههههههههههه!
من عاشق یادگرفتنم! دس گذاشتی رو نقطه حساس! وایِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِــــــــــــــــــــــی!

جدی؟؟؟؟؟؟ چه باحال.... خوشم اومد....
خوب اگه خیلی دوست داری ترم بعدش که خواستن ثبت نام کنن بهت خبر بدم ها؟
چه خوب... قدر علائقتو بدون مشی جان...

فاطمه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ق.ظ

در مورد موبایل هم روش پسورد بذار تا کسی بهش دست نزنه.منم مثل بعضی هاکلا به موبایلم حساسم، همین طور به لپ تاپم.

بعد در ضمن همون بعضی هایی که کلاس زبان میخوان برن، اول باید برن گواهینامه بگیرن.همین زبانی هم که الان میرن براشون بسه.

دیگه همینا دیگه.

من آخه زیاد واسم مهم نیست... چیزی توش ندارم آخه خواهر...
هاااااااااااااا اووووووووووووو! خوب پس شومام کلی.... ایناااااا! بعد وقتی من میپرسم میگی: نه! کی؟ من؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زبان چه ربطی به گواهینامه داره خواهر؟

زندگی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

به به به خانم آلمانی شدی رفت انگلیسیت که خوبه اینم عالی تر میشه حتما ،حالا چرا آلمانی ؟ دوستش میداری؟
هفته ای دوبار مرخصی ساعتی بگیر به جایی که نمیخوره در ضمن رئیستون که خیلی مهربون بود

آره آلمانی یه جورایی به مدلم میخوره...
مهربون بود... اما هفته ای دو روز مرخصی اونم یه ساعت؟ نمیدونم خودم فکر نمیکنم خیلی کار ساده ای میبود... اما خوب مشکل حل شد به لطف خدا

صبا چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

ایده جون امیدوارم مثل همیشه موفق باشی
الان حالم خوب نیست
بعدا دوباره میام یک بار دیگه متنتو میخونم.

ممنون صبا جان...
حالت چرا خوب نیست خانوم؟

بهاره چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم اینا
خوفی؟
چه کار خوبی کردی که داری یه زبون دیگه رو هم یاد میگیری... خوش به حالت که میتونی... منکه نمیتونم ... چون معنی همه لغتا رو با لغتای انگلیسی قاطی میکنماز بسکه خنگ تشریف دارم منم که میگم کار خیلی خوبی کردی و باید همینجور به راهت ادامه بدی
حالا برو خدا رو شکر کن فقط عکس خرگوش باگزبانی و گذاشته برات و نه چیز دیگه
مواظب خودت باش دوستم:-*

اره قبول دارم دوتاس باهم سخته... راستی سلام! :دی
اره ها... خوبه باز آبرومند بوده تمش:دی

نازلی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

چه حس خوبیه واقعا میتونم درک کنم هر نشانه ایی که آدم رو به گذشته های قشنگش میبره لذت بخشه. البته من این حس رو زمانی که کلاس اسپانیایی میرفتم داشتم اصلا جلسه اول که معلم حرف میزد من دلم ریسه میرفت از خوشی.
موفق باشی ایده جون.

اره قبول دارم.. کلن یاداوری خاطرات خوب خیلی انرژی میده به ادم...
مرسی عزیز

بهار چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ب.ظ http://baharr62.blogfa.com

سلام ایده جونم ... خوبی گلممم ؟ مبارک باشه ثبت نام تو کلاس زبان . منم عاشق یاد گرفتن زبانم . اما یادگیریش چند تا چیزی میخواد : فرصت که کم کم برام پیش میاد - علاقه که دارم - استعداد که زیاد ندارم و اعتماد به نفس زیاد که در این زمینه کاملا صفرم ... کاش منم مثل تو میتونستم خوب انگلیسی بفهمم و حرف بزنم . به هر حال به تو خانوم ایده باهوشو دوست داشتنیو زرنگ تبریک میگم . میدونم تو هر چیو که شروع کنی با موفقیت تمومش میکنی و مطمئنم زبان آلمانی میشه زبان سومت ... موفق باشی گلممممممم

مرسیییییییی
خوب شوما دیگه خانوم خونه ای و حق داری وخ نداشته باشی...
مرسی تولطف داری...

خانوم زیگزاگ چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://Daily.30n.ir

فرا آموختنه یه زبانه جدید رو بهت صمیمانه تبریک میگم عزیزم!!! منم دلم زبان فرانسه میخاد!! منتظرم انگیلیسیم تموم شه بعد برم دمبالش...

ایشالا... کلن کیف میده ادم یه چیز نو یاد بگیره... موفخ باشی دوستم!

فاطمه پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ

ببین خواهره من ربط داره.از خودش بپرسی یا همون وبلاگشو بخونی ، میبینی که چقدر بهش در این مورد حرف زدم.بیچارش کردم.

من نوفهمم... اصلن بی خیال... ما همه چیو میسپریم به دستانتوانمد تو! مطمئنم ایکی ثانیه گواهینامه ی پایه یک میگیره اگر تو مجبورش کنی!!!

علی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ق.ظ http://siakia99.blogfa.com

فکر کنم باید نگران این باشی که یه موقع عدم حضورت حس نشه....میدونی چقدر اون موقع بهت بر میخوره؟!
ضمن اینکه بعضی محیط های کاری این مملکت ده سال هم دودر کنی هیچکس نمیگه خرت به چند!!

خوب... نمیدونم... اینم حرفیه...

راجر پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ق.ظ

تو همچون کارمند نمونه فقط می ری سر کار؟ دیگه بر نمی گردی؟ بابا ایول...
خسته نباشی
البته خوبه که آدم دلیل شاد شدناش کوچولو کوچولو باشه ولی خب حواسش باشه که خودش کوچولو نشه... (از نظر فلسفیو اینا گفتما... برو حال کن )
بازم خوبه که نیشت وازه ولی مواظب باش کسیو نیش نزنه...

باور کن خانوم ایده من اصن سخ نمی گرم ... ینی اصنا ... خب چاره چیه آدم باید با آیکیلو پایینام بسازه دیگه ... ای بابا

ببین تو چرا میای کامنت میذاری آدرستو نمی ذاری؟ خسته می شی تایپش کنی؟ واقعن خسته نباشی خب تیک حفظ مشخصاتو بزن حله...

ببینم این یکی ایده ای که میاد آدرس میذاره تو کامنای منم تویی؟

:دییییییییییییی آره ها... عجب هم من نمونه ام :دی
خوب ایشالاکه کوشولو نشیم... خدا خودش کمک کنه...
نه من معمولن نیشم باط نمی باشد. خیلی هم نیشم بسته میباشد... اما دیگه نگران نباش معملممون اونقده بده که نیش بازم هم بسته گردید.
یعنی تو اگر من ادرس ننویسم تو نمیدونی من کیم؟ من بی ردپا میام که تبلیغ نشه برادر من:دی

زندگی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:18 ق.ظ

خوب خدارو شکر

:)

زندگی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:19 ق.ظ

میگم ایده جون آلمانی یاد گرفتی بیا یه کم اینجا بحرف برامون

چشمممممم بذار یه ذره یادبگیرم...

میلاد پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ

ضمن عرض تبریک به مناسبت اول شدن شخص خودم، باید بگم که اصلا اصلا حرف هرشل رو قبول ندارم :دی
به نظر من باید با دقت با مردم دوست شد، نه دیر.
منم اتفاقا تو ذهنم بود که بهتون بگم منم بیام؟ ولی روم نشد :دی
علت این که من درک نمی‌کنم شادی‌تون رو در این مورد شاید اینه که فیلن دچار نوعی دانشگاه گریزی شدم، که ان‌شاءالله برطرف خواهد شد.
بعدش هم انقدر اخم نکنید بده براتون :دی :دی :دی

بابا اعتماد به نفس... ادم به خودش که تبریک نمیگه...
نیدونم... من اینطوری نیستم...
بابت جریان (...ین) اگر به نوشتت دقت کنی متوجه میشی که دوباره یه اتفاقایی افتاده و باید بگم تهدیدم رو عملی میکنم و مجبورت میکنم بیای کلاس زبون! کنار من بشینی!!! اینو جدی گفتم!
ایشالا زودتر برطرف بشه.... قدر دانشگاهو بدون میلاد.

athena پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://under-line-of-life.blogfa.com

سلام خانومی ...
راستش من نمیدونم اپ کنم یا نه ..یکم گیجم ...شاید ببندمش شایدم نه ..نیدونم فعلا!
کلاس زبان به شدت برای من هم هیجان انگیزناک است!ولی کلا فرانسه و ایتالیایی رو به المانی ترجیح میدم!البته نا گفته نماند که آلمانی کلی زبانی با اصالت و مفیدی است..
مبایل منم جزو اموال عمومیه نسبتا!!! یه بار مامانم داشت رینگ های مبایلمو میدید اشتباهی یه رینگ پیشیی بیا منو بخورو گذاشت روی مبایلم!!منم از همه جا بی خبر!توی کتابخونه که بودم مبایلم زنگ خوردووو دیگه بقیشو به هوش سرشار خودت واگذار میکنم.....
شادزی یا حق

نه نبند... حالا یه مدت ننوشتیم ننوشتی... اما حیفه حذف نکن!
اکثرن همینطوره... معمولن فرانسه و اسپانیایی و ایتالیایی بیشتر طرفدار داره!
خیلی باحال بود این کار مامانت......... خوشم اومد:دی

فاطی بلا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:29 ب.ظ http://delakam20e.blogfa.com

سلام علکم.
احوالات؟
حیف که ساعتشو عوض کردی ااا.چون کلی به دوگوله فشار آوردم که راه اساسی پیدا کنم و پیدا کردم.....
بگم؟؟؟
همین شما هایین که بقیه رو بد عادت میکنین دیگه!منم به گوشیم حساسم نه به خاطر اینکه توش چیزی داشته باشم به خاطر اینکه واقعا وسیله شخصیه و همه باید اینو بدونن دیگه.
تو دو یا ۳تا پست قبلی گفته بودی کنار گوشت دو نفر با هم حرف بزنن نمیشنوی.اما همه اینطوری نیستن.از کاه کوه میسازن.
نگا دل من چه پره.....
کاسه داغتر از آش شدم.
خودم چون زحمت تایپ کشیدم دلم نیومد پاک کنم.تو خواستی پاک کن. ناراحت نمیشم.
مواظب خودت باش دوس جون ایده

ای وای... خوب بگو راهشو من شاید مجبور شم ترمای بعدی ساعت ۴ برم اونوخ به دردم میخوره مادر جون....
خوب همه معمولن همینطورن...
چیو پاک کنم؟ چرا پاک کنم؟
ایشالا دلت پر نباشه خواهر جون! بیخیال دنیا...
تو اینجا هم خواهر جون بودی هم دختر جون! منو نیگا!!!!

پیرهن پری پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:02 ب.ظ http://pirhanpari.blogsky.com

یعنی من الان انقده از مداد دس گرفتن و سوال از استاد پرسیدن خسته امممممم !
که این همه ذوق تو رو الان نمیتونم بفهمم
ولی خب یکی از علایقته !‌اونجا هم همچی دانشگاه نیس
ایشاللله که موفق باشی و معجزه ای بشه و اینا که این رئیستون نفهمه اصلن !‌

حق داری خوب.... منم اون موقه ها که درس میخوندم سر هیش کلاسی نمیرفتما!!!!
اره یونی که نیس... اما خوب یادآور اون دوران که هس...
مرسیییییی

راجر جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.tomorrowwillbecome.persianblog.ir

جان من حالا با رد پا بیا من میگم نیان وبت ... بابا دهن من سرویس می شه که آدرستو پیدا کنم باز نیس تو ام هی می گی که جواب دادی و خبر می دی...
این آدرسایی که میذلری رم تو میذاری؟

راستی : بابا جدیییییییییییی جذبهههههههه
اینا

اوکی اوکی... چشم!
من اصلن آدرس نمیذارم...
آره خو من هم جدیم هم جذبه!

فاطی بلا جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:03 ب.ظ http://delakam20e.blogfa.com

هااا با زبونی که تو داری برو رو مخ صاب شرکت که تو کارت و روابط بین المللت لازمه که مسلط به زبون آلمانی باشی.
اگه واقعا هم لازم نیست یه طرحی چیزی مراوده ای با آلمانی جماعت جور کن که لازم بشه.
اولشم پیشنهاد بده دوره واسه کل شرکت بزارن که قبول نمیکنه.اما خودتو به عنوان کارمند نمونه با ماموریت اداری میفرسته کلاس آلمانی.......
خوب بید؟؟؟؟

اره بهشون همینو گفتم اصلن... و الا که کارم با کرام الکاتبین بیددددد
ماموریت؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر به من اینطوری ماموریت بدن کل شرکت اعتصاب میکنن مادر جون!

راجر جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ب.ظ

بابا سر شولوغ...
دست مارم بگیر با رعایت شئونات اسلامی فقط مواظب باش ماره نیش نزنه...

شوما که وضعت از ما بهتره برادر من... شوما باید دس ما رو بگیری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد