برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

من با تو خوشم تو خوشی با دل من

1.    در شرکت ما یک آقای جوونی هستند که دست بر قضا چشم تنی چند از همکاران خانوم ما دنبال ایشان بود. شدت و حدت این علاقه دسته جمعی به چنان جایی رسید که بعد از یه مدت که جداجدا نتیجه‌ای حاصل نکردند تصمیم گرفتن تلاششون را از حالت فرادا به تیمی تغییر بدن و میون خودشون توافق کردن که اگر در اثر تلاشهای جمع، این آقای جووون به یکیشون هم برسد باز جای شکرش باقیه و  تلاشهاشون ثمر داده!!!! راستش ما هم جلوشان رو نگرفتیم چون دختر جماعت تا جایی که من می‌دونم تا خودش سرش به سنگ نخوره ول کن قضیه نیست! هرچند جدیدنا موارد متنابهی رویت کردم که سرشون به سنگ خورده خونین مالین هم شده ناجور، اما باز هم ول کن قضیه نبودند و بیخیال نشدند، که از نظر من دال بر قوی بودن اعصاب دختران امروزی است و بس!!

القصه... اینجانب ایده ایده‌ئیان مفتخرم به اطلاع برسانم که تیمی تلاشگر، امیدوار و با اراده رو از نگرانی و بال بال زدن و انتظار الکی نجات دادم! آقای جوون قصه ما توسط ایده خانوم همیشه در صحنه در حالتی کاملن عشقولانه با دوست دخترشون مشاهده شدن!!! من هم نامردی نکرده و به تیم خانومهای مربوطه فورن خبر دادم تا دیگه خودشون را علاف و به عبارتی معطل آقای صاحابدار ننموده و انرژی خویش را صرف اوامر مفیدتری بنمایند! بدین‌جهت بسی خوچحالم!

2.    ناجور رفتم تو خط سنگ!!! توی مغازه سنگ فروشی یه بروشور گذاشته بود که توش سنگ ماه هر فرد رو با خواص و فواید اون سنگ نوشته بود. هر چی نگاه سنگهای ماه خودم کردم هیچ خوچم نیامد که نیامد! گفتم اینطوری نمیشه... کلیه نمونه سنگها رو گذاشتم جلوم و شروع کردم به ورانداز تک تکشون. با خودم قرار گذاشتم هر سنگی که منو به خودش جذب کرد همونو میخرم! و نتیجه‌اش این شد که به دستم میکنم و این که به گردنم میندازم و این گلوله‌های گومبولی ناز که هنوز نمیدونم چکارشون باید بکنم!!! از شما چه پنهون، من تحت یه حرکت جوگیرانه این سنگها رو خریدم و راستش اصلن اعتقادی به خاصیتشون نداشتم. اما باورتون نمیشه اگر بگم از وقتی استفادشون میکنم دلم نیومده لحظه‌ای دربیارمشون اونقدر که حس خوبی بهم میدن...

3.    فیلم "دیوار" رو دیدم. فیلم "همیشه پای یک زن در میان است" رو هم دیدم. از اولی خوشم اومد و از دومی بدم اومد! فیلم "مینای شهر خاموش" هم اکران شده که برادرم تعریف می‌کرد ازش. پس باید ببینمش.

4.    بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم... این آهنگای محسن چاووشی با ما همان کاری را می‌کند که یک جام شراب!!! زین جهت ما نخورده مستیم!

نظرات 22 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://dehkadeyeroya.blogsky.com

سلام
خوبی؟
صادقانه بگم از نوشته هات خوشم اومد
موافقی تبادل لینک کنیم؟
پیش منم بیا.

ممنون.

نازلی دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

بازم دم اون آقا گرم که با وجود دوست دختر به دخترا محل نمیگذاشت.
مهم نیست که سنگ مال چه ماهی باشه اینها همه چیزهایی قراردادی هستند پس با هر چی حال میکنی خوبه.
فیلم مینای شهر خاموش بسیار زیباست و ارزش دیدن رو داره.

آره ها... اینم هست.
وای پس زودتر برم ببینمش!

مشی خانوم دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:08 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

چه سنگای باحالی ایدی!!!!!!
اون گردنبنده که محشره والا! من که خیلی خوشم اومد!
دستات چه سفیدن ایدی!!!!!!! (اااااااااااا !!! من عکستو ندیدم هنوز!!!)
خوب کاری کردی که حقیقتو نشونشون دادی . حالا چرا تیمی؟؟ زنا و دخترا که خیلی
حسودن!
این جریانت مث جریان آقای ماست تو شرکتش: ابو خان تنها آقای مجرد شرکت بیدن
به همین دلیل منشی ها و دیگر کارمندای دختر به دنبال آقای ما بودن.آقای ما هم به ریششان می خندید
و برای من تعریف می کرد. تا اینکه تو جشن پایان سال شرکت بنده حضور یافتم و همه ....
دیگه بقیه ش رو خودت می دونی جیگمل

مرسییییییییی منم خیلی دوستش دارم.
نه بابا توی عکس اینطوری افتادن!!! ما روی سبزه ها رو هم سفید کردیم!!!!
آخه دیدن فردی کسی راهی به جایی نمیبره! :دی
خوب شد پس تو رفتی... بیچاره قیافه های مغموم و دلشکسته تو اون جشن... اخی!!!!

ال - وای دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ب.ظ

وقتی ابتدای یک پست با نام آقای جوانی آغاز می شه اون پست کاملا خوندنی به نظر می رسه!
پس بم چند بار بخونم برگردم!

:)

ال - وای دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:31 ب.ظ

۱- آخ گفتی سر به سنگ خوردن و خونین و مالین شدن! وای دلم خونه!
اون آقاهه باید دیدنی باشه! حتما یه تام کروزی آل پاچینویی دیکاپریویی چیزی بوده!
تو که به ارائه ی پست مستند محور اعتقاد داری یه عکسی ازش می ذاشتی تا ما هم حس دخترا رو درک کنیم!
۲- سنگ اولی که تو دستت می کنی قشنگه اما روی چیزی که باهاش مچ بشه نیومده!
در مورد ۲ و ۳ هم به نظرم خیلی دلنشین اومدند!
۳- هر سه شو دیدم! البته به کسی نگو که گوشمو می کنه!
۴-

دیدنی که چی بگم. بد نیست کلن. اما چشم منو که نگرفت.
چرا بکنه؟ خوب فیلم واسه دیدنه مادر جون...

علی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ق.ظ http://medicineman.persianblog.ir

من حقو به دوستات میدم! بالاخره تعداد خانوما زیاده دیگه باید تا ترشیدگی حاصل نشد کاری کرد

این عکسا چیه! من دستور میدم این وبلاگ فیل تر شه
این شعر خیلی نازه

هی هی هی! هیچم اینطور نیستا!
عکسا چشه... دلتم بخواد. چارتا سنگه.... تو که اینقدر ندید بدید نبودی دکتر جان.

اینموریکس سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ق.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام...
عجب مچ گیری کردی...بابا خوش به حال این مهندسه که اینقدر طرفدار داره....خدا شانس بده....

ای بابا... مهندس جان حکمن شما هم ازین طرفدارا داری توی شرکتتون! اونم وقتی اون طوری آمارتو دارن!!! :دی

زندگی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:29 ق.ظ http://onsetoflife.blogsky.com

ایده جون شک نکن که سنگها واقعا خواص زیادی دارن از طرف من تائید

میخواستم فیلم همیشه پای یک زن در میان است رو ببینیم خوب شد که گفتی

سنگهاتم خوشگلن اون 3 تا سنگها یکیش که مثله حلقه های رنگی داخلشه اسمش چشم ببریه tigers eye اصطلاح علمیش هم همینه تو درس کانی شناسی خوندیم و خیلی خواص داره نگهش دار

مرسی... حتمن نگهش میدارم. نمیدونم باهاش چکار کنم آخه!!! اون دوتا گلوله دیگه چین؟ تو میدونی؟

مشی خانوم سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

من آپم.

صبا سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

سلام ایده جون

مبارک باشه ... خیلی خوشگلن


وای ... چی دیدی؟ آخی دلم واسشون سوخت
طلفکیا چقده زحمت کشیده بودن ... ولی مطمئنم دست بردار نیستن!

در مورد چاوشی شدیدا باهات موافقم!

امیدوارم دست بر دارن... خودشونو معطل میکنن... خدا هیچ کسو به اینجور دردا مبتلا نکنه. :(
اره وای اونقده دیوونه میکنه منو این آهنگاش...

شادی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 ب.ظ http://shadi1987.blogfa.com

خیلی خوشگلن خیلی مبارک باشه ان شا..عکس سرویس عروسی رو برامون بذاری راستی منم فیلم مینا...ندیم بیا باهم بریم !

همکارتون هم خیلی مرام داشته که اون دسته دخترای همکار رو تحویل نگرفته این حر مردا کمن به خدا اما خب هستن

آره کمن واقعن... حالا جریان مفصلشو واست تعریف میکنم...
ممنون...
بیا بریم این دفعه سینما. اینقدر دودر بازی درنیار و بیا بریم. زودی بگو کی میای این ورا؟ زود!!!

علی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:20 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

ندید بدید چیه! عکساش مورد داره
اوه مای گادت منو کشته ضمنا همینطور که قبلا گفتم بازم میگم. حق با دوستاته

چارتا سنگ چی داره آخه آقای دکتر؟؟؟
حق با دوستامه؟ دوستام چی میگن مگه؟

بهاره سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم اینا
خوفی؟
چقده دلم برای جماعت دخملان دم بخت اداره تون سوخید... طلفکیا بدجور ناناحت شدن که
میبنم که تو هم از سنگ و ای چیا خوشت میاد چه سنگای خوشگلی هم خریدیمبارک باشه...
منم میخوام دیوار و ببینم ولی هنوز وقت خالی پیدا نکردم همیشه پای یک زن در میان است و هم دیدم و راستش و بخوای بدجور خورد تو ذوقم... انتظارم از تبریزی خیلی بیشتر از اینا بود
از خودت مواظبت باش دوست جونم:-*

سلام دوست جون. مرسی...
منم اصلن انتظار نداشتم همچین فیلم مزخرفی رو ببینم... هی میخواستم پاشم بیام بیرون... اما فکر کنم مینای شهر خاموش خوب باشه.
تو هم همینطور عزیزم.

پیرهن پری سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ب.ظ http://pirhanpari.blogsky.com

آخی نازی
چه ضد حالی خوردن اون تیم پر تلاش
..
منم چن روز پیش از این مدل سنگا دیدم ... دقیقن واسه هر ماه یه سنگ خاص بود ... یه دونه هم بود که میگفتش مال ۱۲ ماه ساله ... که خوب من اونو گرفتم چون از سنگ ماه خودم خوشل تر بود و دوست ترش میداشتم
....
من پا شدم اول رفتم ده رقمی رو دیدم که حالم بد شد و خیلی بد خیلی بد خیلی بد بود
بعدش هم رفتم هیشه پای یک زن در میان است رو دیدم که خوب نتیجه این شد که کلن دور سینما رفتن این روزا رو خط بکشم و خیال خودمو راحت کنم

اره والا... اما خوب عیبی نداره. همه آدمها ازین ضدحالها دارن توی زندگیشون.
منم سنگ ماه خودم اصلن جذبم نمیکرد. عجیب بود ها... واسه همین همونیو خریدم که جذبم میکنه!!!
ولی دیوار خوب بود... حالا زود از سینما قهر نکن همیشه که اینقدر بد نمیمونه!!

یاسمن سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:33 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/

تو نمیری!!! اخرش من از دست شماها با صد تا اسم دیوونه میشم باید برم امین اباد اونوقت خودتون دوره بیفتین برا کمپوت و کلینکسم پول جمع کنید.

قربونت برم من!!!! خدا نکنه!!!

میلاد سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:38 ب.ظ http://alivingbeing.blogsky.com

ماشاءالله به این همیّت جمعی! خدا رحم کرده - هم به پسره و هم جمع دختران - که آقا پسر مذبور به دست ایشان گرفتار نیامده، چون یحتمل به رسم برخورد با پیراهن عرفای نامی، احتمالا مشارٌالیه به k قسمت مساوی تقسیم می‌شده که هم به ضرر دخترخانم‌های محترم بوده و هم - احتمالا - به ضرر آقای محترم تعریب شده!
با این‌که اصولا من شعوری در زمینهٔ آویزانی‌جات و چسبانکی‌جات و دست‌کردنی‌جات ندارم، اما از اون آویزان‌کردنیه خوشمان آمد.
اون قمبلک هم ها شدید منو به یاد تیله کوچولوهام انداختن که الان همه‌ش رو به یاد کودکی بر باد رفته (!) پخش و پلا نمودم روی سطح تخت و دارم با دست‌مال تمیزشان می کنم!
«همیشه پای یک زن در میان است» یک‌جوری بود که به دل نمی‌چسبید. «دیوار» را ندیدم هنوز. امّا «مینای شهر خاموش» ارزش 120 دقیقه‌اش را که نمی‌شود گفت دارد، امّا شاید نود دقیقه‌اش بیارزد.

اره ها... بیچاره به هشت قسمت مساوری باید تقسیم میشد حکمن هیچی ازش نمیماند!!!!
خیلی بامزه نوشتی! آره منم ازون قمبلکها خیلی خوشم اومد... خیلی جیگر بودننننننننن....
بابا منو اینقدر وسوسه نکنید... الان میدوم میرم سینما این مینای شهر خاموش رو میبینم که دلم خونک شه!!!!

athena سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://under-line-of-life.blogfa.com

این آقایون به خودی خود اعتماد به نفسشان به صورت کاذب تا لب ملکوت می رود(البته وارد ملکوت نمیشود!) اینطوری که نوشتید دیگر فکر میکنند چه فرشته هایی هستند که تیمی دنبالشان بسیج کنند!
سنگ؟ دقیقا مثل من! طی یه حرکت جوگیرانه یک عقیق و یک لاجورد خریدم! و بنا بر اصرار فروشنده از خریدن سنگ ماه خودم &چون به مذاقمان خوش نیامد از خریدن آن سر باز زدیم!
یا حق

اونکه صدالبته.... وی خوب خیلی خانومها هم طرفداران زیادی دارن...
منم از سنگم راضیم دوست جون...

یاسمن سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:09 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/

ذلیل نشده من به روزم!

ای جان من... خدمت میرسیم...

میلاد سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ب.ظ http://alivingbeing.blogsky.com

«پابرهنه در بهشت» هم راستی خوبه! اگه شد ببینید می‌ارزه. البته فعلا سعی کنید وسوسه بشید همون «مینای شهر خاموش» رو ببینید بسه، وگرنه یحتمل از شرکت و زندگی مدیریت میانی و غیره می‌افتید اگه بخواید بشید تستر هرچی فیلمه!
من اصولا شخصا خواهرم رو اعزام می‌نمایم به سینما، بعد یه فیدبک می‌گیرم، و اگه نتیجه مثبت بود اقدام به تماشا می‌کنم شما هم سعی کنید یک عدد خواهر (یا برادر) عاقل و هنری و مربوطه یافت کنید که به این مهم مشغول بشه.

بیچاره خواهر شما! موش آزمایشگاهی ان مگه؟؟؟
برادرم پیشنهادات خوبی میده معمولن. کلن اگر بگه برو ببین میرم چون سلیقه هامون یکیه...

شادی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:08 ب.ظ

من مشکلی ندارم هروقت تو بگی فقط تو بگو کی ! فقط تو کی وقت آزادت هست ؟ من جمعه ها نمی تونم بیام فقط و بعضی از ۵شنبه ها ...اما تو نمی تونی کارتو دو در کنی نه؟ مپلا یه بعد از ظهر یا صبح باهم باشیم اما خدایش پای این سینما هستم راستی ناهار ژاپنی هم می خواهم

اوکی! خبرت میکنم.

علی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

عجب شرکتی دارین!دیگه مهندس استخدام نمیکنن اونجا؟...ضمنا مطمینی اطلاعاتی که به خانوم های همکارتون دادی باعث گرمتر شدن بازار این آقای مهندس نیک بخت نشد؟...والا خانوم هایی که ما میشناسیم با اون خبر شما مصر تر میشن تو به دام انداختن اون آقا....

نه دیگه از وقتی منو استخدام کردن دیگه مهندس نمیگیرن!!! :دی
والا از شوما چه پنهون الان که از اون شوک دراومدن میگن عیب نداره که! دوست دختر داره زن که نداره! معلوم نیست با این به جایی برسه! مرسی به اراده اینا بابا!!!!

امیر چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ق.ظ http://cremona.blogfa.com

سنگ ها به شدت انرژی دارند...... به شدت! انگشتره خیلی خوشگل بود در ضمن!

اره واقعن همینطوره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد