برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

شما بگید؟

چند مدت پیش، ایده تصمیم می‌گیره آیدی یاهوشو عوض کنه. یه آیدی جدید میسازه و به تمام دوستانی که داره آی‌دی جدیدشو ایمیل می‌کنه.

یه ماه بعد... یه روزی ایده با آی‌دی جدیدش آنلاین بود، می‌بینه یکی از دوستانش به نام مهرداد هم چراغش روشن شد.

مهرداد از پسرای سال بالایی دانشکده است که ایده اونو می‌شناسه و اتفاقن هم خیلی به ماخوذ به حیا بودن معروف بود و این قضیه کاملن توی قیافه‌اش مشخص بود. مهرداد یه سال بعد از اینکه لیسانس می‌گیره ازدواج میکنه. خانومش ساناز، یه زن خیلی خوب و ماه که ایده کم‌کم با اونم حسابی دوست می‌شه و  خلاصه این زن و شوهر می‌شن یکی از دوستان صمیمی ایده.

ایده میخواد بیاد بیرون از نت اما چون می‌بینه مهرداد روشنه میگه یه حال و احوالی با مهرداد بکنه و بعد بره به کاراش برسه. پی ام میده که سلام مهرداد چطوری خوبی؟ مهرداد سلام میده و اونم حال و احول میکنه و ناگهان ایده به علت اتمام کارت اینترنتش دی‌سی میشه. فردای اون روز ایده ایمیلاشو چک می کنه و می‌بینه مهرداد ایمیل زده. تعجب میکنه چون مهرداد معمولن ایمیل نمیزنه. کاری داشته باشه تماس میگیره. ایمیلو باز میکنه... بعد خوندن ایمیل تا مدتها دهانش از تعجب باااازه!!! مهرداد ظاهرن یادش رفته که این آیدی، آیدی جدید ایده هست و به این صورت ایمیل زده:

سلام خانومی! من مهردادم. منو یادت میاد؟ من تورو خاطرم نیست. اما احتمالن توی فلان سایت باهم آشنا شدیم! (یکی ازون سایتا!!!!!!) خواستم خودمو معرفی کنم. من فوق کامپیوتر دارم. مجردم!!!! البته یه دوست دختر داشتم که اون رفته آمریکا!!!! خیلی آدم هاتی هستم!!!! توی فلان شرکت مدیر آی‌تی هستم! پولدارم!!!!! و خلاصه بهتره همو ببینیم و اگر از هم خوشمون اومد اونوخ...

ایده داره شاخ درمیاره... این مهرداد خجالتی بچه مثبته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی میشه؟ ایده خیلی پکره. هم به خاطر اینکه تمام این سالها چهره واقعی مهردادو نشناخته (هرچند که مهرداد هیچ وقت به ایده و سایر دوستان این کاراشو رو نکرده بود) هم به خاطر ساناز خانوم مهرداد. خانوم به اون خوبی... ماهی... اونا همدیگرو دوست داشتن... چطور میشه یه مرد این کارو بکنه؟ اونها که باهم مشکلی نداشتن...

ایده تصمیم میگیره جواب ایمیل مهردادو بده. نمیتونه ساکت بشینه. یه ایمیل بلند و بالا مینویسه و بدون اینکه معرفی کنه خودشو، کلی توش مهرداد و نصیحت میکنه. بهش میگه که کارش درست نیست و ازش میخواد فکر ساناز باشه و به اون خیانت نکنه.

مهرداد جواب ایمیل ایده رو میده! توش هرچی دری وری از دهنش در میاد میگه!!! میگه من از همون اولشم فهمیدم تو مونا هستی (مونا کیه؟؟؟؟؟؟؟!)!!!! فکر کردی میتونی با آی‌دی های غریبه بیای و موش بدونی؟ من دیگه از تو خوشم نمیاد مونا! تو نمیتونی رابطه من و سپیده رو به هم بریزی (سپیده کیههههههههههههههه؟!!!!)!!!!!!!!!!

ایده حرفی برای گفتن نداره... سکوت می کنه. رابطه‌اشو با مهرداد قطع می‌کنه... و دلش واسه سانازی می‌سوزه که روحش هم ازین چیزا خبر نداره و فکر میکنه شوهرش آخر بچه مثبته و چسبیده به زندگیش!

 

شما بگید؟؟؟ این داستان واقعیه یا ساختگی؟؟؟

 

PS: تمامی اسامی عوض شدند.

نظرات 14 + ارسال نظر
مشی خانوم سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:46 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

سلام ایده جون!
این داستان همین دور و برا داره اتفاق می افته! بعضی از مردا تنشون می خاره.از این خسته می شن و سعی می کنن خلاء زندگیشون رو با چیزای دیگه مث زنای دیگه پر کنن.نمی دونم چی بگم؟ اصلن نمی فههم. می گن هر چی محبت کنی بدتره.این جور آدما پررو تر و حریصتر می شن.
من این روزا تاخیر دارم ایدی جان!‌چون حال نوشتن ندارم.بی حس و حال شدم و بی انگیزه.الکی الکی هی بغضم می گیره!

کلن ربطی به محبت و اینا نداره. شاید اینم بعضی وقتها یه دلیل باشه. اما کلن نه.
الهی هیششش وخ ناراحت نباشی دوستم. مواظبت باش از خودت

شادی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:53 ب.ظ http://shadi1987.blogfa.com

چی بگم؟!
راستی چی شد که دیگه از همجنس بازها بدت نمیاد؟ اگه به منم بگی ممنون می شم چون من نه تنها ازشون متنفرم بلکه چندشم هم می شه!

خیلی دوست دارم اگه دلایل منطقی داره و دارم اشتباه می کنم هرچه زودتر بفهم چون از جهل بدم میاد....

بوس بوس

هیشی عزیزم!
دراین مورد سه شنبه که دیدمت میحرفیم.

بهاره سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:18 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم اینا
خوفی؟
از صب میخواستم آپ کنم تازه همین چند دقیقه پیش تونستم آپ کنم:(
این داستان کاملا وقعیه عزیزم نمونه مهرداد یکی از دوستام محمد همسر منه... فقط یه فرقی با هم دارند و اون اینکه دوست محمد هنوز ازدواج نکرده و تازه دارند نامزد میشند... من فقط می تونم متاسف باشم همین... تا پیش از آشنایی و ملاقات با دوست محمد، فکر میکردم هر مردی که چشم و گوشش میجنبه و با داشتن همسر میفته دنبال زنای دیگه، حتما تقصیر از خانمشه که کوتاهی میکنه یا برای مسرش بجای جاذبه دافعه ایجاد میکنه، ولی دوست محمد و که دیدم فهمیدم تخیر ایراد از جنس خراب بعضی از آقایونه که سیری ناپذیرن اصلا و ابدا هم به زناشون مربوط نمیشه...
دلم برای ساناز سوخت خیلی:(
مواظب خودت باش دوستم.
تعطیلات خیلی خوبی داشته باشی:-*

دقیقن همینه. ربطی به خانومه نداره. نه که همیشه ها... خیلی وقتا هم ممکنه زن باعث و بانیش باشه... اما معمولن کسی که بخواد زیرآبی بره میره... چه با دلیل چه بدون دلیل.

علی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

شاید ای میل اون هک شده باشه!

خیلی خوشبینانه است

اینموریکس چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

yeah, das ist richtig!
سلام،چه می‌شه گفت...اینجور رفتارها توی خیلی از اشخاص پدیدار می‌شه...زمانش بستگی به شرایط طرف داره...نمیدونم چجوری می‌شه اینو تفسیرش کرد...من دلم همیشه برای partnerاینجور اشخاص میسوزه تا خودشون که باید یه روزی به عقوبت کارشون دچار بشن....

برام سخته انتخاب کنم که دلم برای کدومشون بیشتر میسوزه. متاسفانه این قضایا خیلی زیاد و همه گیر شده.

علی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

معلومه که واقعیه...اینقدر این روزا زیاده که حتی تکان دهندگیش رو هم از دست داده...دور و برت رو که نگاه میکنی مگه چند تا آدم حسابی میبینی که توقع داری اینجور چیزا نباشه؟...هست...فراوون هم هست...مرد و زن.

بله مرد و زن... پشت سر هر مردی که ازین زیرآبی ها میره یه زن هم وجود داره. به هیچ وجه نمیشه قضیه رو یه طرفه کرد.

مشی خانوم پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:10 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

سیلام ایدی جونم! آپ کردم عزیزم!
این چند روزه نبودم خانومی!مرسی که سر می زنی!
برای اینکه از این شکلکها داشته باشی تو قسمت نظرهای من باید بری و یا توی وبلاگ من روی قالبهای نایت اسکین کلیک کنی تا بری تو سایتش.بعد می تونی کد قالب نظرات اونو کپی کنی و بعد بری تو ویرایش قالب نظرات خودت بعد کد اون رو کاملا؛ پاک کنی و اون یکی رو پیست کنی و سیو کنی.اونوقت قالب نظراتت شکلک دار می شن.راستی من آپم.

آها... مرسی خانومی. خدا یه حوصله ای به من بده بیفتم به جون کامنتدونیم خوشگلش کنم!!

یک برگ بید جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:57 ق.ظ http://bid.parsiblog.com

داستان واقعی است...
همه اسامی عوض شدند... می توان به جای اسم مهرداد اسم همه مردان روی زمین را نوشت...
همه را به استثنای... !

به استثنای کی؟!

اریا جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:19 ب.ظ

امیدوارم دوباره فحش ندید اما حقیقت اینه که قضیه منحصر به این چیزی که گفتید نیست.ما هر دو طرفش رو زیاد دیدیم.یعنی هم مثالهایی از اقایونی دیدیم که سر و گوش می جنبانند و هم مثالهایی از خانومهای منحرف.دنبال مقصر هم نگردید چون جز ایجاد تنفر نسبت به یک جنس خاص نتیجه ای نخواهد داشت که همه مردا اینجورین یا همه خانومها اونجوری! مجموعه بدها و خوبها در مجموعه بشری چگال هست اینو از یاد نبرید

۱- فحش؟ البته شخصیت من به گونه ای نیست که بخوام فحش بدم! و اصلن دلیلی بر این کار نمیبینم. فرضن که فحشی هم از اینجانب به شما داده شده باشه، شما مجبور نیستید خوندن جوابهای و نوشته های توام با فحش!!! رو تحمل کنید دوست عزیز. نخونید.
۲- بله قضیه منحصر به مردها نیست و من هم در هیچ جا به این نظریه اذعان نکردم. من فقط یه خاطره تعریف کردم که حکایت از آلودگیهایی بود که زیر پوست جامعه وجود داره.

صبا شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:34 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

سلام ایده جونم ...خوبی عزیزم
دلم برات تنگ شده بود خیلی :)



چی بگم از جنس این آقایون ! من فکر میکنم داستانت واقعیه
اگه حدسم درسته تو وظیفه داری به ساناز همه چیو بگی
نباید بذاری دختر بیچاره چندسال بعد که جوونیش از بین رفت بفهمه یا زمانی بفهمه که بچه دار شده و باید به خاطر اونا بسوزه و بسازه
نظرت چیه؟

نمیتونم جراتشو ندارم...
مساله اینه که اگر بخوای همه زنها بدونن یا برعکس همه مردها بدونن کلهم زندگیا از هم میپاشه...
لااقل فکر من اینه که بذار زندگیشونو بککنن...

صبا شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

ولی این زندگی نیست
حماقتههههههههه

چی بگم...

نازلی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

مطمئن باش یه روز زنش میفهمه و خورشید پشت ابر نمیمونه . من نمیدونم این آدمها وجدان ندارن. یعنی اصلا فکر نمیکنن اگه زنشون بفهمه چی میشه واقعا که. اعصابم خورد شد.

معلوم هم نیست بفهمه... اگر قرار باشه همه زوجها بفهمن که سنگ رو سنگ بند نمیشه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:58 ق.ظ

سلام
اتفاق های شبیه این داستان در واقعیت هست. همه برا دختر ا هم برا پسرا. ولی این داستان زیاد واقعی نیست چون اگه مهرداد چت بار باشه خیلی سریع می فهمید که کی طرفش بوده بخصوص وقتی ایده ارتباطش رو قطع کرده

به این راحتیها هم نیست. در هر حال اون که نفهمید. البته من ارتباطمو قطع کردم خوب. دیگه از کجا بفهمم که اون فهمیده یا نه.

athena چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام!
میدونی من کلاااااااا میدونم این پسرا نصفشون زیر زمین که نه!کلشون زیر زمینی کار میکنه!
مثبت مثبتشون بگیر تا منفی منفی!
ولی دیییییییییییییییییییییییگه تا این حدش برام واقعا شوک اور بود!!
بیچاره ساناز..
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد