برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

دستمال خوشگله!

یه هفته پیش:

دستمال کاغدیم تمام شد و برای خرید دستمال کاغذی واسه میز کارم از شرکت اومدم بیرون که تا سوپر برم. توی شرکت ما سهمیه دستمال کاغذی نمیدن به کارمندا! منم به دستمال کاغدی معتاددددددد! خلاصه رفتم سوپر و میون دستمالای موجود یکی که جلدش خیلی ناناز بود انختاب کردم! سایز جعبه رو هم از عمد بزرگ انتخاب کردم که مدت بیشتری بمونه برام. من جدی جدی توی خرید کردن نیستما... یه جعبه دستمال کاغذی و یه کیک شد 2500 تومان! چرا اینقد گرون!

خلاصه خوشحال و خندان اومدم و دستمال خوشگله رو گذاشتم روی میزم اون جلو! طاقت نیاوردم و زود بازش کردم. وقتی اولین دستمالو در آوردم به نظرم خیلی غیرعادی میزد. دستماله کلی گل منگلی بود و خیلی هم قطور. در واقع فک کنم دستمال سفره بود!!! منو باش رفتم دستمال کاغذی خریدم. جعبه رو برداشتم یواشکی زیر میزم قایمش کردم که ملت میان میرن نبینن و به عقل من شک کنن که خانوم فلانی چرا دستمال سفره بته چغه دار گذاشته روی میزش!!! البته الان که فک میکنم میبینم بدم نیستا. بذار همه ببینن محیط تلطیف بشه یه ذره!

 

PS1: همون کیکی که عرض کردم هفته قبل خریداری شده رو تمام این مدت توی کشوم گذاشته بودم و صبحانه هر روز منو تشکیل میداد. من چرا مصموم (مسموم!!!) نشدم؟!!

PS2: ممنون که تا دیر وقت باهام حرف زدی و سرت رو خوردم و کمی آرومم کردی.

نظرات 13 + ارسال نظر
بهاره چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

اوللللللللللللللللل
حالا برم متن و بخونم:دی

بهاره چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ق.ظ

سلی ایده جونم
حالت خوفی؟
منم مثل توام... هم به دستمال کاغذی محتاطم (معتادم) و هم اداره مون برا کارمندا سهمیه دستمال نمیده:(
خوب بابا میذاشتی رو میز بمونه بلکه روحیه همکارات خوف بشه (چشمک)
کیک که یک هفته ای مسموم نمیشه ایده جونم اینا:)
از خودت مواظبت باش دوستم:-*

پس توهم مث منی! نکنه یه جا کار میکنیم ها ها ها؟
من جدن فک میکردم باید مسموم بشمممممم

اریا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام.من جدا موندم .چون کامنت گذاشتن واسه پستای شما واقعا سخت شده :) یعنی راجع به دستمال و اینا نمی دونم چه کلام حکیمانه ای می تونم بگم.اما خوب امیدوارم خوش باشید.ما رفتیم به کلبه تنهایی خود :) خدا به همراه شما.

بله قبول دارم دستمال کاغذی موضوع آسونی نیست

مشی خانوم چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:13 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

منم وقتی می رم رستوران تو بشقابم یه کوه دستمال کاغذی جم می شه! کیک یه هفته ای که مسموم نمی کنه ایده جان!من کیک مال بهمن ماه که تو کمدم بود رو ۱ هفته پیش خوردم! خیلی هم حال داد! به ما تو اداره سهمیه دستمال کاغذی هم می دن!
راستی مگه بچگی چشه که تو نمی خوای بهش برگردی؟ خوبه همه بزرگ بشن و مغزشون پر از فکرای بد بشه ؟؟

من بچگیم تمامن محدود به یه خاطره بد میشه... یه خاطره تلخ. البته به خیر گذشت... شاید یه روزی ازش نوشتم

نازلی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:48 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

نازلی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

خوب دستمال کاغذی هم بحثی است برای خودش . گاهی فکر میکنم اگه نباشه پدرم در می‌یاد و خدا پدر مخترعشو بیامرزه. فکر کن اگه میخواستیم مثل قدیمیا یه دستمال مربع شکل داشته باشیم که احتمالا پدر بزرگامون داشتن چقدر باید میشستیمش.

من که عاشقشم!!!! همینو بگو... فک کن! دستمال کثیف بشه بعد تو دستمال لازم میشدی... چی میشد...

صبا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

دستمال من زیردرخت آلبالو گم شده



سوات داری؟



بی سواتی؟



....

بی سواتمم...........

شادی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:01 ب.ظ

مممممممممممممممممممممممممممم

:*

inmorix چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir/

سلام...ما که سهمیه نمیدونیم چیه..هروقت حال کنیم با یه تلفن میزمون پر میشه از اینجور چیزا...اینجا رو شانس آوردیم که لازم نیست پول بدیم واسه اینجور چیزا....خوشحالم که روحیت بهتر شده...

خوبه خوش به حالتون.
امیدوارم که بهتر بشم.

شادی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ب.ظ http://shadi1987.blogfa.com

منم دوست دارم زیاد باهات حرف بزنم اما خجالت می کشم!

بزنم تو سرت؟ از چی خجالت میکشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میکشمت!

علی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:31 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

You showed that you are a real NODET member
b:

از کجا فهمیدی؟

سعید جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ق.ظ

اداره باید دستمال بده دیگه!!

نمیدن دیگه!

مشی خانوم جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

آخی ! نمی دونستم دوستم! ایشالا اون خاطره بد برات کم رنگ بشه!
من الان حالم گرفته ست خیلی! چون غروب جمعه ست و...!

منم عصرای جمعه رو دوست نمیدارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد