برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

من راه به خلوت عشق هرگز نبرده بودم...

من دست چپم. ازون مدلایی که همه کارامو با دست چپم انجام میدم و دست راست واسم فقط حکم یه دست کمکی داره. الان مدتیه که سمت راست گردنم و شونه راستم عجیب درد میکنه و تیر میکشه. هرچی فک میکنم نمیفهمم آخه من که با اون سمت بدنم کاری نمیکنم پس چرا اینطوری میشه. بالاخره اما فهمیدم. نیست من دست چپم حکمن خدا قلبمو برعکس همه آدما چپونده توی سمت راست قفسه سینه ام!! اینکه شونه و گردنم از سمت راست تیر میکشه واسه اینه که قلبم تیر میکشه!!! ببین تورو خدا توی جوونی ناراحتی قلبی گرفتم!

من در دو مورد خیلی عمده به مادربزرگ عزیزتر از جانم رفتم. یکی اون خال روی دستمونه که هرجا باهم بریم همه میفهمن. یکی هم در میزان علاقه به غذاهای تند و فلفلی. من میتونم یه غذای بینهایت تند و با لذت بخورم. یادمه با یه جمعی نهار میخوردیم و غذای تندی سرو میشد... همه واسه خودشون کشیدن و مشغول شدن. دقیقن تمام اون جمعیت یک قاشق توی دهنشون گذاشتن و دقیقن قاشق رو بدون اینکه دست بخوره از دهنشون در آوردن! چه کار زشتی واقعن! من اما دو تا کفگیر کامل خوردم و اگر روم میشد بیشترم میخوردم.

راستی دوست دارم بدونم شماهایی که دوستامین و اینجا رو میخونید چه تصوری از من دارید؟ چه به لحاظ قیافه چه به لحاظ شخصیتی. حتمن برام ذهنیتتون رو بنویسید. البته به جز اونایی که منو دیدن چون دیگه ذهنیت نمیشه واقعیت میشه!

به یه بازی هم دعوت شدم از طرف Medicineman عزیز.

اگر بهم بگن یه روز از عمرم مونده چیکار میکنم؟

واقعیتش واسم جالب بود و به پاسخی که دوستام به این سوال داده بودن خیلی دقت کردم.

من اگر بدونم فردا میمیرم به هیچ کسی نمیگم و اون یه روز رو تنهای تنها میگذرونم. پیش عزیزانم نمیمونم چون هم واسه من سخته جدا شدن ازشون و هم واسه اونها. در نتیجه بهتره نه اونها رو اذیت کنم نه خودمو. به منظور عذرخواهی و دل به دست آوردن هم پیش هیچ کس نمیرم چون اونی که بخواد منو به خاطر مردنم ببخشه همون بهتر که نبخشه. یه بخش روزو میشینم با خداجونم حرف میزنم که هنوزم نمیدونم راجع به چی. بعدشم وصیت میکنم همه اعضامو ببخشن به کسایی که نیازمند اهدای عضون. در نهایتم اون کفش خوشگل پاشنه بلندهامو که معمولن به علت بلندی قد هیچ وقت نمیپوشم رو پام میکنم و تنهایی میرم سینما و بهترین فیلم روی پرده رو میبینم. بعدشم میرم اون رستوران هندی که عاشق غذاهاشم و یک غذای تند و عالی با انوع و اقسام مخلفات سفارش میدم و لذتشو میبرم.  دیگه همین دیگه. بعدم پیش به سوی خدا.

یه جمله شش کلمه ای هم باید بگم اگر درست فهمیده باشم...

حرفی نمونده باقی... سکوت حرف آخر...

نظرات 18 + ارسال نظر
اریا پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ق.ظ http://mountainpass.blogsky.com

سلام.خوب علت دردش احتمالا دقیقا همین ازش کار نکشیدنه.یعنی احتمالا یه جورایی فیریز شده.البته من دکتر نیستم و حق اظهار نظر ندارم :)...از لحاظ شخصیت فکر می کنم انسان شوخ طبعی باشید و انسانهای شوخ طبع هم معمولا لاغر نیستند(چه تئوری ای دادم :) ) البته به نظر میاد غم درونی ای هم دارید که این روزا گریبانگیر اکثر ماها هست

پزشک۷۸ پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ب.ظ http://78med.persianblog.ir

وای ....هم اتاقی من هم مثل اژدها غذای تند میخوره

علی پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:13 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

1- توصیه به تهیه گرافی از گردن و کتف و دست راست
2- قد: 174 وزن: 80!! دیگه تصوری ندارم!!
3- ممنون از اجابت! ضمنا ادویه خوب نیست آخر عمری بخوری! تو قبر جایی برای تهویه تعبیه نشده b:

علی پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 ب.ظ

لزوما هر دردی از سمت قلب مسببش قلب نیست.شاید یه اسپاسم عضلانی باشه.امیدوارم به زودی بهتر بشی.

علی پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:40 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

من چیکار کنم! خودت گفتی اون مشخصاتو!!

بی تا در آرزوی بچه فیل! پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ب.ظ http://bita1987.blogfa.com

سلام جینگول!

من باز برمی گردم ببینم تو تلفن غ رو نداری؟

من ندارم تلفنوشو فک کنم تو هم نداریا چون حس ششمم میگه !

خب چه طری می خواهیم بریم بچه فیلو ببینیم؟؟؟
من بچه فیل می خواهم!!

تو نمی تونی خبری چیزی ازش گیر بیاری؟؟

نه ندارم!!! :( من فچ کردم تو داری. منم میخوام بچه فیل ببینم. بچه فیل آبی. کسیم نمیشناسم که داشته باشه... بذار فک کنم...

بی تا و بچه فیل جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ق.ظ http://bita1987.blogfa.com

حالا چرا آبی؟ بچه اش دختره ! می شه بچه فیل صورتی !!

واس خاطر چشاش گفتم!!!

بی تا جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:50 ب.ظ http://bita1987.blogfa.com

چشمای بچه اش آبی ه؟؟ چه خوشمل! چی شد جور شد بریم یا نه؟

اینموریکس جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir

سلام...فقط میتونم بهتون توصیه کنم که حتما یه سری به پزشک متخصص بزنین...شاید هم از فشار کاری باشه...
در ضمن من نمیتونم هیچ حدسی اجع به شما بزنم...شاید در آینده اینکارو بکنم...نظراتت راجع به روز آخر زندگیت هم جالب بود...

بهاره شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

ایده جونم اینا سلام
خوفی؟
دوستم چشم بسته غیب نمیگم ولی حتما برو دکتر و اصلا سرسری نگیرش...
مادربزرگ منم خیلی فلفلیه یعنی فلفل دوسته منم بدم نمیاد ها ولی غذاهای خیلی تند و نمی تونم بخورم... آتیش میگیرم!
من فکر میکنم تو نه خیلی سفیدی و نه گندمگون ولی رنگ پوستت یه رنگیه بین این دو... چشمات و موهات هم قهوه ای رنگنه... خوش هیکل و قد بلندی (پارازیت... قد بلندی و خودت بهم گفتی) چقدرش و درست گفتم آیا؟:؛<
شاید منم کارهای تو و انجام دادم :)
مواظب خودت باش دوستم.
در پناه حق باشی:-*

صبا شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.hichkare.wordpress.com

سلام
من همین الان به این نتیجه رسیدم که ما دوتا چقدر شبیه هم هستیم:)
منم چپ دستم ... عاشق غذاهای تند و پرادویه ام.
تصورم از تو :
مممم قدت بلنده (خب اینو که خودت گفتی)
سفید . چشم ابرو مشکی.
رک و راستی... اعتماد بنفست بالاست... و یه خورده زودرنجی
اینا همه حدس بودها
درست گفتم؟

مشی خانوم شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

حکمن برو دکتر دوست جون!‌ سرسری نگیرش! برو چک آپ کن!
منم مرغ سوخاری تند و خیلی دوس دارم.
فچ کنم قدت بلنده!( خودت لو دادی) چشم و ابرو مشکی و صورت گندمگون!‌ شادابی و طراوت هم از سر و روت می باره!
ممنون از نظرات تو وبلاگم! من امروز آپ کردم!
راستی در مورد چهره ت درست گفتم؟؟؟

علی یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:05 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

آپ می کنی کامنتشو قفل میذاری براش؟!!!

قفل میذارم که کسی مجبور نباشه واسه این دری وری ها کامنت بذاره. سخته اخه!

سلام همسایه ها یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:47 ب.ظ http://rezatehranii.persianblog.ir

سلام.با شعری از ... آپم. و منتظر نظرت دوست من

علی یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

رو آب بخندی!! خدمت رفتن خنده داره؟! کاشکی قدیما بود منم بهت میخندیدم :D

نه انصافن به خدمتتون که نخندیدم. به جوی آب خندیدم!!!

بهاره دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم
خوفی؟
بفرما محض گل روی شما آپیدم:دی
راستی چرا نگفتی چقدر از حدس و گمانم درست بود؟:)
مواظب خودت باش دوستم:-*

اونم میگم بهاره جون.

بی تا دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ق.ظ http://bita1987.blogfa.com

سسیلام چرا در کامنت دونیتو بستی ایششششششش!


بچه فیل اجازه خدمت رسیدن نداد نه؟


خدا شانس بده کاش منم بچه فیل بودم!!

چه خبر؟؟


سلام. از بچه فعلنیاش خبری نیست!
خبر سلامتی! همین! دعا کن اون مهمونیه!!!!! نه بچه فیله ها... اون یکی!!! جور بشه!

مشی خانوم دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

چرا کامنت دونی شعر جدیدتو بستی؟؟؟ خیلی قشنگ و سنگین بود! من امروز سرم خیلی شلوغ بید ! فچ کنم آپ کنم اما بعد از ظهر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد