از صبح تا حالا صفحه وردم بدون اینکه حتی یک کلمه توش نوشته بشه بازه... تا من یه پست جدید بنویسم. اما موضوعی که دوست داشته باشم بنویسم یافت نمیشه. ممنون از من آزادم عزیز که منو به یه بازی دعوت کرد تا من این صفحه سپید ورد رو افتتاح کنم.
ده تا چیزی که دوستشون دارم؟
1. غذاهای تند و پر ادویه
2. مسافرت به جاهای دور
3. عطرهای خودم
4. کفشای خودم دوباره!
5. تنبلی کردن
6. صبحانه توی هتل!!!
7. محسن چاووشی
8. ترشی‌جات مختلف
9. شیرینی‌جات مختلف
10. خـــــــــامه!!! روی هر چیزی
ده تا چیزی که دوستشون ندارم؟
1. مرغ و هر چی که از مرغ مشتق میشه!
2. شماره خط جدیدم
3. کله پاچه
4. غذاهای ژاپنی و چینی
5. سیم تلفنم که روی میز کارمه
6. گرما
7. کوه‌نوردی
8. کردن اس ام اس‌های اَلَکی پَلَکی send to all
9. رنگ زرد
10. زانتیای یشمی!
در مورد بازی دوم هم 5 دقیقه اول اینترنتمو ابتدا ایمیل چک میکنم و سپس! گوگل ریدرمو باز میکنم و بعدش وبلاگمو چک میکنم.
سلام ایده جونم ... وایییییی ... این بارو دیگه بهت حق نمیدمو که خوندم دلم هری ریخت پائین ... شاید حرفش خیلی هم بیراه نبود اما اونقدر با لحن بدی اون حرفا رو به من میگفت که ... بگذریم ولش کن .
خوبی ؟؟؟ میدونی گلم ... در مورد پست قبلی فکر میکنم باید بگردی دنبال عامل و شرایطی که از روزمرگی که فکر میکنی درگیرش شدی رها بشی . یه فرصت هیچوقت با پاهای خودش نمیاد سراغت .
من نمیدونم فرصت و شرایط جدیدی که الان توش هستم آینده به نفعمه یا نه ؟ اما ظاهرا منطقی اومدم جلو و خودمو سپردم به خدا . ولی برات جالبه که بگم نیومد سراغم . خودم رفتم سراغش که ماجراش مفصله و باید بعدا برات تعریف کنم . خلاصه اینکه اول هدفو انتخاب کن و بعد راهای رسیدن بهشو و پیش برو به سمتش . تلاش کن . همین تلاشه تورو از روزمرگی که میگی میاره بیرون . هرچند آدمیزاد در هر مقطعی عادیه دچار چنین حسائی بشه. من تنبل که ظاهرا در این مرحله زندگیم اگه دچار این حس شم نی نی دار شدن از روزمرگی میارتم بیرون . خلاصه ... تو هم باید بگردی و پیداش کنی . تا قلبا نخوای اتفاقی نمیفته . باید بخوای ...
خیلی حرفها دارم در جوابت که بگم... اما اینجا جاش نیست. در مورد اون قضیه هم حتمن تو با یه لحنی گفتی مثلن یه لحن خیلی پر از بی میلی اون هم ناراحت شده.... اما خودت بهتر میفهمی که چه طوری بوده قضیه چون ماها نبودیم که ببینیم. شاید نظراتمون خیلی هم درست نباشه.
فقط میخوام اینو بهت بگم بهار من هیچ وقت بی خیال نبودم. به خدا نبودم... هیچ وقت بیکار ننشستم... دلم میگیره. اشک تو چشام جمع شده. چی بگم اخه...
آخ دلمممممممممممممم مردم از خندههههههههههههه
تازه الان پست خواستگاری و ماجرای چائیو خوندمممممممم
ترکیدم از خندهههههههههههه
من همیشه یکی از لذتهام خندیدن دیگرانه. خیلی خوشم میاد آدمها بخندن. جدی میگم. خوشحالم که اون قضیه باعث شد یه دوست خوب مثل شما بخنده. خندیدن هنریه که هر کسی واقعن نداره.
سلام ایده جونم اینا
چطوریایی؟ :)
منم هر ۱۰چیزی که تو دوست، دوست دارم بجز کفشام که باید عوضشون کنم:)
ولی سر ۱۰ تای بعدی اخلاف نظر جات داریم:
من عاشق مرغم، شماره ام و خیلی دوست دارم،از زانتیای یشمی هم خوشم میاد:دی
در بقیه موارد باهات موافقتم ۱۰۰٪ :)
از خودت مواوظبت باش دوست جون:-*
در پناه حق باشی:-*
من فقط مرغ اسپایسی سوخاری میدوستم. بقیه مرغا نههه...
زانتیای یشمی رو جون من شوخی میکنی؟؟؟؟؟؟؟
چه خوب منم این بازی رو زودتر بنویسم! شکر خانومی دعوتم کرد :پی
لیست عجیب غریبی بود
چرا؟؟!!!
وای ایده چه تفاهمی با همش موافقم !
راستی منم شماره قبلیتو بیشتر دوست دارم خیلی باحال بود !
بوس
آره. بیتا تو اولین نفری هستی که حسمو راجع به شماره قبلیم میفهمی. خداییش اونو خیلی دوست میداشتم. خیلی ماه بود.
راستی ایده می خواهم وبلاگمو عوض کنم اما خجالت می کشم از بس ادرسشو عوض کردم!!
نمی دونم حالا عوض کنم یا نه؟
تلفن خونمون هنوز قطع هست!!!!!!!!!
دیگه چه خبر ؟!!
اون پست چای هندیه خیلی باحال بود کلا با مامانت خیلی حال می کنم خیلی جیگر و نازه!
بوس
چرا هنوز قطعه؟ خانوم خانومها اگر پولشو هرچقدرم کم برای یه مدت ندین مخابرات خطتونو صاحاب میشه ها. حواستون باشه.
تو هرجا هم که بری ما وب شما رو میخونیم. حالا با هر اسمی. خیلی وقته نمینویسیااااا