برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

کلاف سردرگم زندگیمو... می‌شکافم!

تمام این دو هفته رو جلسه بودم. صبح تا شب. حتی نهار رو توی اتاق جلسات خوردیم. میخوام دیگه بالا بیارم. کتف راستم کاملن از حالت عادی خارج شده. همش درد میکنه. خیلی خسته ام. خیلی.

هفته بعدم هم بدتر از این هفته. یه ماموریت دو روزه با مدیرعامل محترم و معاون ایشون و من! حس خوبی نیست. تنها زن جمع تو باشی اونم در مقابل کی؟ مدیرعامل و معاون. من اصلن باهاشون راحت نیستم... شرکت ما بزرگ و دولتیه. مدیرعامل واسمون خداست انگار. بعد تو بخوای باهاشون بری یه کشور دیگه و شام و نهار بری بیرون. بری خرید بری شهرو بگردی و ... وای نه.

دیروز توی جلسه یکی از آقایون هندی محترم موقع نهار اومدن کنار من جلوس نمودن و از در و دیوار حرف زدن. بعدشم میگن میشه ایمیلتون رو بدید؟ خودشونم ریلکس جلوی اون همه مدیر و معاون عزیز برداشت و کارتشو داد به من. بعدشم میگه من ایمیلمو میدم. شما هم کارتتونو بدین تا وقتی من رفتم هند بتونیم به هم ایمیل بزنیم. پشت بندشم میگه من هر روز ایمیلمو چک میکنم. تو چطور؟ منم میگم خوب بله. منم همینطور. میگه خوبه! و میخنده. آبرو میمونه واسه آدم اینطوری؟ مرتیکه گنده. بعد از جلسه همکارم میگه... بالاخره ایمیلتو دادی بهش؟ منتظره ها... و اینبار من باید به روی خودم نیارم.

مینویسم که یادم بمونه که دیروز 5امی بود! میخوام بشمرمشون... تا یادم بمونه چندمی هستی تو؟

من خیلی خوشبختم. گاهی وقتها یادم میره. وقتی امروز صبح بارون به این قشنگی زد وقتی بوی خاک نم خورده بلند شد وقتی قطرات بارون به صورتم خورد... دوباره یادم اومد که چقدر خوشبختم. دویاره انرژی گرفتم. خدایا ممنونم.

نظرات 11 + ارسال نظر
محمد فهندژ چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام. جالب بود . به ما هم سر بزنید . موفق باشید .

یاسر چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام
اینا خاطراتتن یا یک متن ادبی؟
به هر حال جالبن

سر بزن اونورا

بهاره چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام ایده جونم
خوفی؟
خسته نباشی از کار:) ظاهرا این هفته، هفته پر کاری برای همه بوده... منم پدرم دروم از اینهمه کار...
منم شنیده ام هندیا آدمای گیر و سمجی هستند ظاهرا که درست شنیدم... میخواستی کارتشون بکوفونی تو سر اون همکارت که بهت متلک انداخت! ظاهرا اون خودش خیلی مشتاقه:دی
اونوقت من چندمیم ؟ هاین؟
راست میگی... همه گاهی یادمون میره که چقدر لطف خدا شامل حالمون میشه:)
از خودت مواظبت باش دوست جون:-*

سلامممم.
ممنون. تو هم خسته نباشی پس. نمیشد نریم سر کار بهمون حقوق بدن؟ چه روزگار قداری شده والاااااا
تو هم حرفا میزنی. کارته به اون سبکی رو چه طوری بکوبونم تو سرش اونوخ؟؟؟؟؟؟؟ البته ما هم از تمام کسانی که مشتاقن ما رو سر و سامون بدن استقبال میکنیم. اما نه دیگه با مرد گنده بک هندی!
تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهارههههههههههههههههههه! خدا نکشدتت.... جواب این چندم بودنتو توی وبلاگ خودت میدم :دیییییییییییییییییییی

آبینه چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:27 ب.ظ

بابا سخت نگیر... به جاش داری می ری مسافرت... من اگه جای تو بودم الان کلی خوشحال بودم./...

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:28 ب.ظ http://alishokri.blogsky.com

جشن خانواده های هیئت علمی دانشگاه...(من کمی بد نوشتم!)
حتما فکر نکردی که مثلا تولید خواهری برادری رو رفتیم کاخ سعد آباد!!!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ http://alishokri.blogsky.com

بابا بیچاره هندی ها که اینجوری نبودن من 3 بار هند رفتم اما خداییش از این چیزا از اونا ندیدم...

آست - روزمرگی چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:02 ب.ظ

سلام دوست عزیز

مشکل زمانی بیشتر میشه که وقتی میری خارج از کشور مردا دستاشون و هی دراز به نشانه عرض ادب که باهات دست بدن و تو مجبوری دستت و هی عقب بکشی و شاهد قیافه های متعجب اونا باشی.

از من میشنوی اصلن به رو خودت نیار و همه جا اتفاقن سعس کن خندان باشی و درون لحظات اولیه به گفتگو بپردازی که طرف یادش بره میخواسته دس بده.

در پناه دادار پایدار انشالله

سلام همسایه های2 چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:09 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.به من هم سر بزن و نظر یادت نره دوست من

علی پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام
نه منظورم البته با خودم نبود!!!!! من شرکت بنز هند بودم و آلمانی های زیادی بودن تو اونجا و البته خانمهای خارجی منظورم اینه که ندیدم جسارتی بخوان بکنن.اصلا با دخترهای خودشونم یه جورایین!!!!! ولی به خاص کاری ندارم کلا آدمهای بدی نبودند همکارهای سابقم.الان هم خیلی هاشون از دوستام هستند که با هم ارتباط ایمیلی غیر کاری زیاد داریم.ولی یه چیزیشون رو قبول دارم
اولا خیلی جوادن ( که بنده خداها به خاطر جمعیت زیادشونه)
دوما غذاهاشون رو اصلا نمی تونستم بخورم عین 2-3 ماه رو غذاهای ایتالیایی و SubWay و .. خوردم.
سوما بسیار در حال پیشرفتند.بسیار...

دزی پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ

خوب خدا رو شکر که الان احساس خوشبختی می کنی
در مورد مدیرعاملا هم همه این حسو دارن
در مورد هندیه هم ناراحت نشو شاید یه فرجی شد!!!!!

علی یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام
هر جا میری موفق باشی.اگر چه فشار کاری تو اینجور مسافرتها بیشتره ولی خوش بگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد