دیگه راستی راستی تعطیلات تمام شد. حسابی بهش عادت کرده بودم. اونقدر زیاد که الان نمیتونم ازش دل بکنم. یعنی نمیشد ما آدمها نریم سر کار و بهمون حقوق بدن؟!
کمکم کارها شروع میشه. سر آدم شلوغ میشه. زندگی جریان عادی خودشو پیدا میکنه. کمکم روزمرگی دوباره جای همیشگی خودشو توی زندگی آدم پیدا میکنه. کمکم دوباره عادت میکنی. به تکرار همه چیز. به دورههای تناوبی زندگیت. اما چند وقته که این تکرار دیگه واسم مثل سابق شیرین نیست. هر چیزی بعد یه مدت میتونه خسته کننده بشه. من دنبال تغییرم. حس میکنم باید از یه جایی شروع بشه. هنوز نفهمیدم از کجا. اول فکر میکردم کارمو عوض کنم. بعد دیدم آدم به خاطر رهایی از تکرارها چیزی رو که ازش راضیه و دوستش داره عوض نمیکنه. مدتیه دنبال نشونهام. نشونهای که بتونم پیشو بگیرمو رها بشم از این روزمرگی. باید از جایی شروع بشه. آره!
خیلی وقته یه حسی درم جوونه زده. بودن در جایی دور! تنها و خالی از دغدغه. یه ماه تنهای تنها. شایدم بیشتر. شبها همش خوابشو میبینم. هر دفعه با موقعیتهای مکانی مختلف. گاهی خودمو تو یه کشور آروم و خلوت اروپایی میبینم. گاهی توی یه کشور شلوغ و پرهمهمه آسیای شرقی. گاهی هم توی یه شهر دورافتاده ایران. کی میدونه فردا چی میشه... هزار و یک اتفاق میتونه بیفته... هزار و یک اتفاق.
پروردگارا! بعد از آنکه ما را هدایت کردى،
دلهایمان را از راه حق منحرف مگردان!
و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش،
زیرا تو بخشندهاى!
الهی امین.
می تونم آرزو کنم آرامش جز جدا نشدنی زندگیتون باشه!
ممنون. وجود آرامش خیلی نعمته... خیلی.
سلام ایده جونم ... خوبی گلم ؟؟؟ وای که چقدر میفهمم اون حسو در وجودت حس تازه شدن ... اینجاست که میرسی به جائی که عمیقا و از ته دل با خدا حرف میزنی ... باهاش حرف بزن بی پروا . تا نیازی در وجود آدمیزاد واقعا حس نشه نمیتونه یه رابطه روحانی و پاک با خدا برقرار کنه . حالا که به اینجا رسیدی با خدا تو خلوت حرف بزن . ازش بخواه هر تغییری که مد نظرته . هر چیزی که آرزوته . خدا بهت میده . میشنوه صداتو ... فقط صبر داشته باش ... یه کوچلوی دیگه ... مطمئنم به زودی ازین روزمرگی میای بیرون ... هر چند زندگی در هر مقطعی همینه ... منم میدونم روزی باز برای فرار از روزمرگی زندگی جدیدم تن به جنایتی بزرگ میدم . یعنی بچه دار شدن . امیدوارم خیلی دیر تن به این اشتباه بدم ...
مرسی بابت حرفهات... ممنون. بچه دار شدن خیلی مسئولیت سختیه... درسته. باید حسابی روش فکر کرد و بعد وارد عمل شد...
سلام
منم خیلی دلم میخواد برم یه جای دور من سواحل آفریقا را دوست دارم . راحت برای خودم زندگی کنم. خیلی خوبه.
راستی آدرس را به استادم دادم.
خوبه. لااقل حس کردم خواسته ام خیلی هم نامعقول نیست...
جدی؟ چه خوب. ببینیم چی میشه.
سلام
نظر قبلی اشتباهی اینتر زدم
یک پست می ذارم و جریان را کامل توضیح می دم
منتظرم.
سلام ایده تو وب من گفته بودی که حال و هوات شبیه منه و حالا که اومدم سری بهت بزنم و دیدم که تو هم دلت یه جای دور یه تغییر و یه اتفاق میخاد و دنبال یه نشونه میگردی باهات هم نظر شدم
تمام دنیای من تو یک کلمه خلاصه شده و با تمام وجود میگم خستم
هییییی...
نمیدونم اون اتفاقی که خستگی رو از تن آدم به در کنه افتادنش چقدر امکان داره؟ اما امیدوارم هرچی که هست، این خستگی ها زودتر از بین برن.