برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

صدای من با نبودن تو ترانه کم داره...

من توی اتاق پای کامپیوتر... خواهرم توی هال و پای تی وی. از تی وی یه آهنگ شروع میشه به پخش. دست بر قضا همون آهنگیه که دوستش میدارم و مدتهاست به خودم یادآوری میکنم که دانلودش کنم... پای کامپیوترم پس وصل میشم به اینترنت که دانلودش کنم. زود هم پیداش میکنم و دانلود شروع میشه... خواهرم پا میشه میاد پیش من. اولین جمله ای که میگه بدون توجه به اینکه من دارم چیکار میکنم... این چه آهنگ مسخره ایه که توی top 20 آهنگ سوم شده. من موندم توی این دنیا کیه که بتونه ازین آهنگ خوشش بیاد. من خندم میگیره! اشاره به مونیتور میکنم. صفحه رو نگاه میکنه و با دهان نیمه باز بهم خیره میشه و بهم میگه... جدی دوستش داری؟ منم جواب میدم... آره!

من و خواهرم خیلی با هم صمیمی هستیم در عین حال اختلاف فکریمون زیاده. شاید به نظر اون من خیلی اُمُلم! شایدم خیلی قدیمی فکر میکنم. اما... من این املی رو دوست دارم! من این افکار پوسیده قدیمی رو دوست دارم!

!!!! کیفیت آهنگ افتضاح بود و من مجبور شدم دوباره بیام و از یه جای دیگه دانلودش کنم.

همه رفتن بیرون و من موندم خونه. تنها. خیلی خوبه. این تنهایی رو دوست دارم. شاید همین تنهاییه که منو وا میداره تق و تق تایپ کنم و هر چی به ذهنم میاد بنویسم. همیشه توی جمع گوش خوبی بودم. همیشه حرفای آدمها رو خوب شنیدم و درکشون کردم و بهشون اطمینان خاطر دادم. اما هیچ وقت نتونستم راحت حرف بزنم. دلایل مختلفی هم داشته. خودم... اونا... حرفا...

نوشتن بسه. این تنهایی کم پیش میاد. این تنهایی یه فرصت خوب واسه بارونی شدنه...

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

سلام
سلیقه ها متفاوت هستش و از روی اونم نمی شه کسی قضاوت کرد ولی خیلیا سلیقه شون درباره ی تنهایی مشترکه!

آره این تنهاییه خیلی وقتا خیلی کارها میکنه... حتی باهم بودنهامون هم از همین تنهایی نشات میگیره... واسه همینه که دوستش دارم...

م جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:33 ب.ظ

خواهرت خونه نیست!؟ پس با روح خواهر جون اختف نظر پیدا کردی یحتمل!؟
از شوخی که بگذریم من قکر می کنم خودت عمدن داری یه پارادوکس عمیق در زهن خواننده ها ایجتد می کنی!
شخصن وقتی نوشته های کسی رو می خونم سریع یه جهت گیری در مورد شخصیت اون تو ذهنم ایجاد می کنم، هرچی نوشته قوی تر باشه اون تجسم قوی تر می شه!
اما با این پست همه چیز برگشت تا رسید به یک دو راهی!
* اون واژه ی بارونی شدن رو بردار چون من فکر می کنم می خوای بری گریه کنی و ...
- ای کاش آدما می تونستن معنای حقیقی این سه نقطه ها رو بفهمن!
لینک دانلود اون اهنگ رو تو جواب این کامنت برام بذار پلیز. اگه دوس داشتی البته!
:)

خونه بود... بعدش رفت.
مجید جان دلبندم اون ذهنه! اما از شوخی بگذریم... من عمدن یا حتی سهون هم قصد این کارو نداشتم. کدوم پارادوکس؟
چرا؟ اصلن کلن نگرفتم. من یعنی خنگم؟!! زندگیم که همچین چیزی رو نشون نمیده! دی اما جدی نگرفتم خوب!
چرا برش دارم؟ خوب بارونی میشم دیگه. :)
آره کاش میشد معنای واقعیش رو فهمید... باورت میشه؟ جای قبلی که مینوشتم سر همین (...) یه ارتباط عمیق فکری بین من و یکی از خواننده هام ایجاد شد... و همینطورم پابرجا موند. اما حس کردم با این حرفت اینجا این سه نقطه هه یه جورایی گنگ و مبهم شده... شاید دلیلش همون بعد کاملن برعکس جنسیه! اخه دفعه پیش این سه نقطه ها بین و من و همنچنسم رد و بدل میشد اینجا برعکس.
اهنگه کیفیتش خیلی بده... نتونستم یه لینک خوب که با کیفیت دانلود بشه یافت بنمایم.
جواب کامنتا رو دادم. اما جواب کامنتت واسه پست اولم رو دوست دارم بخونی. چون بیشتر راجع به خودته

م جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ب.ظ

جمله ی اول منظورم اختلاف بود و می دونم ذهن اینجوریه تند تایپ کردم :)
لطفن برو تو بخش تنظیمات نظر دهی و Anti flooding غیر فعال کن که بتونیم ۲ تا نظر بذاریم! مرسی :)

جانم؟ این کارو کردم. حالا این آنتی فلادی که گفتی یعنی چه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد