برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

:)

دوستی میگف آدمها وقتی عاشق میشن یه ماده‌ای توی بدنشون ترشح میشه که اون حس و حال عاشقی رو ایجاد میکنه و این ماده حداکثر تا 9 ماه توی بدن آدم میمونه! بعدش که از بین میره اون حس هم بالطبع میره به فنا!

اینه که اگر حس کردی بعد نه ماه حس و حالت اون رنگ و بوی خودشو از دست داده بدون عشقت کاملن تحت تاثیر ترشحات هورمونی بوده و زیاد روش حساب نکن!

حالا!

من عید جایی نمیرم! قراره مهمون بیاد واسمون!

 

خانومانه نوشت: امروز عصر میخوام برم خرید دراور و فردا رو هم میخوام مرخصی بگیرم و بشینم خونه و پرده‌های اتاقمو دوباره وصل کنم و شیشه ها رو تمیز کنم و اون شیرینی بادومی رو که یاد گرفتم بپزم و ببینم که اگر خوب شد واسه مهمونها هم توی عید همونو بپزم. :)

نظرات 5 + ارسال نظر
م دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:57 ب.ظ

بهش بگو نه عزیز من اونی که میاد تو بدن آدم و بعد نه ماه به شکل دیگه ای می ره بیرون یه چیز دیگس ... D-:
* ما هم عید جایی نمی ریم ... خونه مهمون میاد واسمون ... شیرینی بادومی هم خیلی دوس دارم :)

او مای گاد!!!!! عجب شباهتی! اوا خاک عالم!
ااا واسه تو هم قراره مهمون بیاد؟ :دی!!!
حالا که شیرینی بادومی خیلی دوست داری جایزت یه کیلو شیرینی بادومی اعلاست. از کجا بیای بگیری؟ اینم آدرس! تهران. خیابون فرشته. قنادی حاج....

لیلی و مجنون دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://faghatma.persianblog.ir

سلام عزیزم. ممنون از اینکه به ما سر زدی

- واقعا که لحظه های عاشقی نابن و وصال عاشقونه وصف نشدنی...برای خودمون هم مرور اون خاطرات ناب عاشقی فراتر از لذته...

- ولی در مورد این عشقی که نوشتی بعد از نه ماه رنگ و بوی خودش رو از دست داده یه جورایی قبول ندارم. درسته که اون شور اولیه کم میشه ولی من اسم اون احساسی که با گذر زمان تغییر میکنه رو عشق نمیزارم!

- موفق باشی با شیرینی های خوشمزه ای که میپزی

در مورد عشق نه ماهه! حرفتو قبول دارم. خودمم توی مطلبم بهش اشاره کردم. که نمیشه روش حسابی کرد...

م دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:42 ب.ظ

من می گم چقدر شیرینی نگو قنادی دارین ... ;-)

نه به خدا! قنادی مال ما نیست! والا منو چه به شیرینی بادومی پختن! بچه که بودم دلم میخواست بابام شیرینی فروشی و ساندویچ فروشی داشته باشه! :دی

نازخاتون سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ق.ظ http://naazkhatoon.persianblog.ir

سلام مهمون جدیدم !
ببین من همیشه شکر سلامتی ام رو به جا میارم مخصوصا وقتی که یه آدم معلول میبینم !!!!
ولی چشم یه چیز دیگه است قربون خدا برم ! نمیدونی وقتی که شبا از خواب میپرم و ساعت و میبینم چه حالی میکنم ! اون اولا همش میگفتم خدایا شکرت ...یا تو دریا و استخر !!! فکر کن !
فکر میکنی عشق من به اوس تقی از چه نوعیه ؟؟؟
سال خوبی داشته باشی ! عیدت مبارک !
دعام کن !

درسته... شکر سلامتی واجبه... بازم بابت تلنگرت ممنون. خدایا رو شکر میکنم.
عشق تو به اوس تقی؟ بذار وبلاگتو تمام و کمال بخونم و بعد بهت بگم.
حتمن دعات میکنم. همینجا... واسه سلامتیت و شادی و آرامشت و واسه داشتن یه رابطه خوب و عالی با اوس تقی. الهی آمین...

م سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:11 ق.ظ

ببین دراورو خریدی!؟!؟ امروز خونه ای ... منم خونم ... امروز روز شیرینی بادومیه ...
وای به حالت اگه تو این ایام یه روز آپ کردنت به تعوبق بیفته...بد جور عادت کردم به نوشته هات ...
پست منتخب من از اول تا حالا:
من و بی حوصلگی.

نه نخریدم! :( خونه هم نیستم! :(( دیروز جلسه مهمی پیش اومد که پس لرزه هاش منو وادار به شرکت اومدن کرد. آه!
وای... جالبه. اون پست مگه چی داشت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد