برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

باید خلوت کنم!

سلام.

دو سه روزی با نسترن بودم. من دوستش دارم اما زمان تحمل من یه ماکزیممی داره. بعدش که به ماکزیمم برسم دیگه حوصلشو ندارم. خیلی چیزامون به هم نمیخوره. روی هم رفته گرچه دختر خوبیه اما نمیتونم تحملش کنم. میره روی نروم. میخوام این یه هفته کلن نبینمش. تا اعصابم بیاد سر جاش و اوضاعم بهتر بشه. دلم میخواد مال خودم باشم. من نمیفهمم این آدم انگار خودبرتر بینی داره. فکر میکنه هر چی اون میبینه درسته و لاغیر! انی وی! میخوام بهش فکر نکنم. به من چه! اگر روی اعصاب من میخ نکوبه واقعن به من چه!

نظرات 5 + ارسال نظر
م شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ

بیچاره نسترن! :( اون راضی می شه یه هفته تو رو نبینه! اگه نظرت در مورد من هم اینجوریه من که راضی نمی شم یه هفته وبلاگتو نخونم!

:->

میم شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ق.ظ

الان خواب خوابی!
مردم از ولگردی تنهایی ... اینجا هم که انقدا کوچه پس کوچه نداره ادم گم و گور بشه!

نه نداره... برعکس خودم.

م شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:53 ب.ظ

حضور من خلوتتو بهم نزنه و کامنتای زیادم!؟

داری خودتو لوس میکنی یا جدی گفتی؟!

م شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:10 ب.ظ

نه خوب یه نگاهی به نوشته هات بنداز!

نوشته هام چشه؟ تو اینطور استنباط کردی؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:46 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

"وبلاگی که نویسنده‌ش کامنتدونیو می‌بنده، نخونید!!!"

خیلی موافقم

منم همینطور خیلی موافقم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد