برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

برای من

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی... تو را به رحمانیتت قسم...

یعنی دیگه خدا هم با من شوخیش گرفته و سر کارم می ذاره.

بابا گناه دارم نکن با مرام!

؟

به آدمهای خداپرست و خدا دوست دور و برم که نگاه می‌کنم چیزی نمیبینم جز یه سری آدم ناراحت و افسرده و مشوش که گوشه گیری، حتی اگر در ظاهر متوجهش نشی، سنتشونه و یه روزشون به شادی و آرامش نمی گذره.  

خدایا... من نمی‌دونم چرا. اما همه اینها می‌خوان به تو نزدیک بشن و تو رو داشته باشن. پس چرا دلشون آروم نیست؟ چرا دلشون رو آروم نمی کنی؟ اگر ما رو به این دنیا فرستادی لابد ماموریتی برامون در نظر گرفتی. یه آدم افسرده‌ی رنجور غمگین دلشکسته از دنیا میتونه با این حال و روزش پی ماموریت تو بره؟

به تو شک ندارم. اما به همه چیز شک دارم.

حقیقتن حالم از شخصیت بهار، دختر کوچک فیلم چهل سالگی بهم خورد.