به بن بست رسیدم. دیگه کاری از دستم بر نمیاد... حقم هم نیست البته...
کسی رو هم ندارم که بهم کمکی بکنه یا کاری برام بکنه. گو اینکه خدا هست اما وقتی خودم حس میکنم حقم نیست دیگه چه امیدی...
همیشه آدمی بودم که هر چی داشتم تمامن حاصل تلاش خودم بوده و لطف خدا. اما دلم میخواد اینبار کسی بود که یهو جلو راهم ظاهر میشد و میگفت نگران نباش. من کارتو راه میندازم. خیالت راحت.
خیلی غم دارم. از صبح تا حالا همش گریه کردم...