چهار سالم بود که خوندن و نوشتن یاد گرفتم. یادمه یه شب زمستونی بود... مامان داشت کتلت درست میکرد. یه ورق کاغذ برداشتم با یه زیردستی و مداد. رفتم تو آشپزخونه و اصرار که مامانی بهم دیکته بگو. مامان گفت عزیزم تو که نوشتن بلد نیستی. ایشالا بری مدرسه بعد... من اما اصرار که بهم دیکته بگو.
صدای چرخش کلید تو قفل در خونه اومد و بابا با یه کیسه پر از بستههای پودر لباسشویی وارد خونه شد. دوباره از مامان خواستم که بهم دیکته بگه... مامان همونطوری که داشت کتلتا رو توی ماهیتابه میچرخوند شروع کرد... نام من ایده است. بابا امشب آمد...
بابا اومد توی آشپزخونه. بسته های پودر و گذاشت روی میز. یادمه به مامان گفتم... بابا پودر پاک خریده. مامان برگشت و به بستهها نگاه کرد. بهم گفت تو از کجا فهمیدی اینا پودر پاکن؟ گفتم روش نوشته پودر پاک! مامان اینبار اومد سراغ برگهای که توش دیکته نوشته بودم. تعجب کرده بود... کاغذو برد سمت بابا... هردو تعجب کرده بودن. بعد چند لحظه زدن زیر خنده...
من دست چپم. نمیدونم ربطی به این قضیه داشت یا نه! اما تمام متن دیکته رو از چپ به راست نوشته بودم. یه چیزی توی این مایه ها...
سلام وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.clickwoman.blogsky.com
وسوسه زنانه
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
سلام اگه مایل به تبادل لینک هستی من رو با نام شعر امروز لینک کن بعد توی وبلاگم به من اطلاع بده تا منم بلافاصله لینکت کنم.
با تشکر
آخـــــــــــــــــــــــــی!ایدی کوچولو!
نابغه بودی پس! چپ دستا نابغه ن! (یعنی باهوشتر از آدمای معمولین!)
نه بابا نابغه بودم که وضعم این نبود مشی جون!
دست چپ ها معمولا باهوش ترن ...
چه بامزه هم نوشته بودی
مرسی :*
وای ایدهههههههه
منم چپ دستم ...میگم چقدر باهات احساس نزدیکی میکنمااااااا
ولی اعتراف میکنم به باهوشی تو نیستم
:))
وای چه باحالللللللللل... سلام دوست جون چپ دست!
سلام ایده جونم اینا
خوفی؟
اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود اندازه ی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینهوا!
مرسی عزیزم که حال بابام و می پرسیدی:-* بابای تو چطورن؟ فکر کنم خداروشکر خدارو شکر مشکلی نبوده آره؟ آخه پست (چگونه شکرت و به جا بیارم ۳ مرداد) و که خوندم حدس زدم که الحمدالله بابا مشکلی ندارند... درست حدس زدم؟:)
تو از اون اولشم دخمل زرنگ و باهوشی بودی تازه دست خطتم خوشمل بوده اگه همینجوری بوده باشه که عکسش و گذاشتی... خبر نداری اونجوری نوشتن خیلی بیشتر هنر میخواد تا اینجوری نوشتن:)
مواظب خودت باش ایده جونم اینا:-*
سلاااااااااام.
مرسی تو لطف داری. وای امیدواری دادی من که فک کردم کلی خرچنگ قورباغه نوشتم...
ما یه دوستی داشتیم دوران دانشجویی که ترسیم های نما و مقاطع ساختمونا رو برعکس میکشید...ولی این کار تو واقعا سخت تر بوده.
البته چون ما اینطوری یادگرفتیم برعکسش سخت به نظر میاد. و الا برا کسی که پیش زمینه ای نداره فرق نمیکنه
ایده جونم منم چپ دستم و در همون چهار سالگی منم اسممو به انگلیسی و فارسی برعکس مینوشتم!!!
ووووووی چه جالب. قل هم بودیم انگارا! :)
سانسورچی (:
:)
این عکس که برای من باز نشد ببینم چه گلی زدی!! ;)
سوالم اینه که چرا اینقده دیپلمتو دیر گرفتی؟! ;D
بس که تنبلم.
سلام دوست عزیز...با یک پست جدید وبلاگمو آپ کردم...
ممنون.
سلام عسیسم
حالت چطوره دوست نازم ؟؟؟
یاد ما نمی کنی
اسم منم که از تو لیستت پاک کرده بودی
راستی چرا من نتونستم عکسی که گذاشته بودی ببینم ؟؟؟؟
تازشم دلم برات تنگیده بود دوست جونی
چند وقت بود مریض بودم نافرم
گفتم الان که هبترم یه سری بهت بزنم
سلام. خوبی؟ ایشالا که بهتر بشی خانوم.
نمیدونم... خودم که میتونستم ببینم. عجیبه.